در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

بعد این همه وقت تازه میخواد فایل ها رو برام ایمیل کنه، زنگ زده میگه آقا شما یه ایمیل به بنده بده که فایل ها رو «ایفاد» کنم خدمت شما.

میگم ایفاد یعنی چی؟! کلی قلمبه سلمبه میکنه که یعنی با احترام دادن و الخ.

برو عمو میخوای فایل بدی و دیر کردی که این حرفها و خالی بندی ها فایده ای نداره!



ایفاد

لغت نامه دهخدا

ایفاد. (ع مص ) برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشرف شدن و برآمدن بر آن . (ناظم الاطباء). || سر برآوردن آهوبره و گوش استیخ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلند کردن آهو سر خود را و استیخ کردن گوشهای خود را. (ناظم الاطباء). || شتافتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || بلند گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلند شدن چیزی . (از ناظم الاطباء). || وفد فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). برسولی فرستادن نزد کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرستادن . روانه کردن . مراسله . (فرهنگ فارسی معین ).

  • الف

آقاجان
از صنعا تا ضاحیه
از پاراچنار تا سامرا
از باکو تا مدینه
از نیجریه تا دهلی
در غم فرو میرود
وقتی شما بر تخت باشید!
دلشان میلرزد!


...
بس که عادت کرده ایم بر قامت ایستاده ات 
روی تختی و همین عکس تو ما را می کشد


#شکرانه
  • الف
شاید جالب نباشد ولی شبیه ترین حالت به روز های انتخاب واحد جنگل باشد!
جنگل با گرگ هایی درنده که به کمین نشسته اند و اتفاقا گله ای هم کار می کنند!

یکدفعه وسط جنگل بین این همه گرگ پیامک می رسد از امیرحسین که آقا پسر ما هم بالاخره در روز میلاد چشم ما رو به قدومشون روشن کردن  :)
حالا تو حال من رو فرض کن وسط همچین وضعیتی. اصلا دو سه دقیقه کلا بیخیال همه چی خوشحال بودم.




پ.ن:
«ما» دخیل دل خود را به تو طوری «بستیم»
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود....

ب.ن:
داستانی داریم ما با این همه مصطفای اطرافمان، خدا بخیر کند!
  • الف


. . .

گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود

گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود

. . . 

  • الف
هر چقدر این لقمه بزرگ یا کوچک بود بالاخره تمام شد!

حالا دارم مرور میکنم دلایل قبول کار را و لیستی بلند می شود که چرا قبول کردم یا چرا می توانستم قبول نکنم.
اما جدا از همه دلایل دلیل اصلی همان است که می دانم و می دانی٬ چیزی باید برای خودم و خود شما ثابت می شد. این شاید از همه مهم تر باشد!




پ.ن:
اسفند 92
  • الف

این هم تمام شد...

الحمدلله!

  • الف

با تشکر ویژه از


واحد ینگه قلعه سفلا:

محمد امین


واحد سولدی:

محمد

امین

احسان

میلاد

محمدرضا

امیرحسین

رضا

و حمایت های معنوی ابوالفضل    :)


واحد تهران:

مهدی

مصطفا


و خانواده محترم رجبی    :)

  • الف
کار کردن با جماعتی که تا می بینن آشفته ای یا کارت گیر کرده، میگن:

«این رو ول کن، پاشو وضو بگیر برو دو رکعت نماز بخون حل میشه»

هم صفای خاصی داره!
  • الف
وقتی یکی بهم گفت: «نگران کارهای جهادی نباش، کارها رو خدا جلو می بره» و تا مدت ها شوخی_جدی انجام ندادن و تنبلی خودمون رو با این جمله پوشش می دادیم هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر مستقیم دست خدا رو تو کارها ببینم.
کاش این رو توی تموم زندگی ام ببینم...

  • الف

بعضی خاطرات شاید اتفاقات ساده ای باشد؛


بیرون زدن نیمه شبی از مدرسه سولدی

تا روستا رفتن و از دست سگ های گله فرار کردن

توقف ماشین های اهالی برا کمک 

اون موتور سوار و نفر عقبی اش با اون چوب دستی اش

بالا رفتن از تبه های کنار مدرسه

دنبال آنتن تا بالای کوه رفتن

زنگ زدن و انتظار برای خاموش شدن اون پروژکتور لعنتی بالای دستشویی

ترس از گرگ و نقشه های احتمالی فرار را مرور کردن

بعد هم دراز کشیدن و دیدن ستاره ها و اون همه شهاب سنگ

بعد هم قل خوردن از بالای تپه ها تا پایین


اما همه این ها کنار هم با یکسری آدم خاص می شود یک خاطره به یاد ماندنی، یک شب خاص.

  • الف