- ۱ نقطه
- ۲۴ بهمن ۹۴
نادر طالب زاده داشت از همه جا می گفت که یادم نیست چطور رسید به سید مرتضی. گفت و گفت و گفت تا بحث داستانی و مستند و... شد که اگر مرتضی میرسید و داستانی میساخت و الخ.
گذری گفت قرار داشتند _اوایل دهه هفتاد اگر یادم باشد_ که فیلم حضرت مسیح (ع) را بسازند. حتی میگفت 120 صفحه اش را هم فیلمنامه نوشته بودند. بدتر از آن میگفت مرتضی تاکید داشته که دیالوگ های مسیح (ع) را خودش بنویسد!
فرض کن؛
فیلم
حضرت مسیح (ع)
که سید
مرتضی دیالوگ ها و فیلم نامه را نوشته باشد و نادر طالب زاده هم کارگردانی کرده
باشد!
امان که تقدیر دهر بر این نبود!
می دانم هنوز هم نامرتب است اینجا، ولی خب من می نویسم اینجا دیگه، باید حالی دست بده تا دستی به سر روی اش بکشم و البته یک رفیق پای کار هم باشد که وقتی وعده می دهد عمل کند!
اضافه می خواهم بکن به اینجا؛
«پدر» را به به کتگوری ها یا همان دسته بندی ها، جدیدا و بعد از اسباب کشی یادداشت ها و خاطراتی از دوران جنگ پدر پیدا کرده ام که دوست داشتنی هستند. از معدود مزیت های اسباب کشی پیدا کردن این چیزهاست.
«ضد یادداشت ها» را هم در دسته بندی ها می گذارم، به دلایلی. بیشتر نقد و نظراتی را که می تراوشد و خب هنوز در حد مقاله و مطلب نیستند، تا کی پخته تر شویم!
اما «انسان_رسانه» تگ می شود و البته چه زیباتر؛ کلمه کلیدی می شود!
کلمه کلیدی و شخصیت گم شده ای که فرهنگ و هنر حال حاضر ما از سطح مدیریتی تا کف اش
بسی نیاز به همچین آدم هایی دارد. کلامی نامانوس برای مخاطب خارجی و مانوس برای ما
که با ادبیات دکتر داریم بزرگ می شویم!
باشد
که بشویم «آنچه» باید بشویم...
سید را اصلا یادم نمی آید که از کی دقیقا شناختم اما از همان اول همینطور گرم و صمیمی بودیم.
سیر گردش ارتباطمان را در این چند سال به بهانه خواندن مطلب های این روزهایش مرور کردم، بسی برای خودم جالب بود.
از «راه» _که دیگر فرصت سر زدن بهش را هم ندارم_ تا عمار و ستاد و تریبونِ مفتاح و مراسم ها و دانشگاه و سفر مشهد آن سال و... و حرفهایی که ماند و باید بعدا بزنیم.
این روزها سید به دلایلی در کارولینای جنوبی به سر میبرد، چند وجب آنورتر از قلب استکبار جهانی!
.
فکر میکردی روزی پایت را روی زمینی بگذاری که عمری مرگ بر آن فرستادی و متن نوشتی و پوستر و کلیپ ساختی؟! دنیای جالبی است...
.
اول که خبردار شدم از یکی از بچه ها پرسیدم:
- آمریکا؟! چیکار میکنه اونجا؟
- سید هستش دیگه رفته اونجا هم انقلاب کنه! (شکلک لبخند)
سیدی که سرشلوغ و پرفعالیت بود و جز معدود افرادی که راحت با «آقا وحید» کار میکرد این روزها هم در «فرنگ نوشت» مشغول روزنگاریهای عادی است که دیدن هر از گاهی آنها خالی از لطف نیست.
دعایش کنید زنده برگردد!
عکس ارسالی با تیتر: رویای های آمریکایی
در بدو انقلاب شهید «ترور» دادیم.
در جنگ نظامی شهید «ترور»دادیم.
در مقاطع و مناصب سیاسی شهید «ترور» دادیم.
در راستای اعتلای قدرت دفاعی شهید «ترور» دادیم.
در زمینه علمی و پیشرفت دانش کشور شهید «ترور» دادیم.
اما وقتی به جایی رسیدم که یه «انسان-رسانه» شاخص (با همان تعاریف خاص) به جمع شهدای ترور پیوست، اونجا بدونید که تازه دارید انقلاب تون رو صادر می کنید!
می دونی چرا ترور؟
چون ترور وقتی هست که کار دیگه ای برا متوقف کردن اون آدم نداشته باشن!
پ.ن:
داریم میشیم؟! عقبیم ها...
من : یه خبرایی درباره آقا وحید شنیدم، درسته؟
دیدن اره مویی و تخته سه لایی دوباره برد من رو به خاطرات اول راهنمایی و اون کارگاه زیر زمین مدرسه...
تا دوباره بعد از 8-9 سال ترغیبم کند که چیزی درست کنم.
اصلا هنر _هر چقدر هم ساده یاشه_ غلیان خاصی در من بوجود میاره؛ چه معرق، چه ویترای، چه عکس، چه فیلم و...
...
سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
...