در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

بینوایان تقریبا 1600 صفحه است.
بسیار ترسناک تر از آن که بشود سمت اش رفت، ولی واقعا 16 ساعته تمام می شود!
با یک سری حس خوب و کلی حرفی که می شود راجع به آن زد و تیک خوردن یک رمان مهم از چیزهایی که باید باید بخوانی، شاید از بهترین هایش!

من هم اول باورم نمیشد ولی شد!





پ.ن:
دوست دارم آنطرف را دوباره زنده کنم، میدانم هدف اولیه را ندارد ولی... بکنم؟
  • الف

اولین چیزی که وقتی بحث اش رو باز میکنم عمدتا باید توضیح بدم اینه که رمانتیسیسم(رمانتیسم) مکتب ادبی-هنری هست و خب طبیعتا با رماتیسم که یه بیماری هست فرق داره!
نکته ی پایه ای هستش!

  • الف

نادر طالب زاده داشت از همه جا می گفت که یادم نیست چطور رسید به سید مرتضی. گفت و گفت و گفت تا بحث داستانی و مستند و... شد که اگر مرتضی میرسید و داستانی میساخت و الخ.

گذری گفت قرار داشتند _اوایل دهه هفتاد اگر یادم باشد_ که فیلم حضرت مسیح (ع) را بسازند. حتی میگفت 120 صفحه اش را هم فیلمنامه نوشته بودند. بدتر از آن میگفت مرتضی تاکید داشته که دیالوگ های مسیح (ع) را خودش بنویسد!

فرض کن؛
فیلم حضرت مسیح (ع)
که سید مرتضی دیالوگ ها و فیلم نامه را نوشته باشد و نادر طالب زاده هم کارگردانی کرده باشد!

امان که تقدیر دهر بر این نبود!

 

  • الف

می دانم هنوز هم نامرتب است اینجا، ولی خب من می نویسم اینجا دیگه، باید حالی دست بده تا دستی به سر روی اش بکشم و البته یک رفیق پای کار هم باشد که وقتی وعده می دهد عمل کند!

اضافه می خواهم بکن به اینجا؛

«پدر» را به به کتگوری ها یا همان دسته بندی ها، جدیدا و بعد از اسباب کشی یادداشت ها و خاطراتی از دوران جنگ پدر پیدا کرده ام که دوست داشتنی هستند. از معدود مزیت های اسباب کشی پیدا کردن این چیزهاست.

«ضد یادداشت ها» را هم در دسته بندی ها می گذارم، به دلایلی. بیشتر نقد و نظراتی را که می تراوشد و خب هنوز در حد مقاله و مطلب نیستند، تا کی پخته تر شویم!

اما «انسان_رسانه» تگ می شود و البته چه زیباتر؛ کلمه کلیدی می شود! کلمه کلیدی و شخصیت گم شده ای که فرهنگ و هنر حال حاضر ما از سطح مدیریتی تا کف اش بسی نیاز به همچین آدم هایی دارد. کلامی نامانوس برای مخاطب خارجی و مانوس برای ما که با ادبیات دکتر داریم بزرگ می شویم!
باشد که بشویم «آنچه» باید بشویم...

 

  • الف

تولید محصول «محتوا محور» جدا از نو بودن ایده اش، برای من خیلی از اولین ها را رقم زد؛

اولین پژوهش نسبتا جدی سینمایی

اولین حجم از مقاله(یا نریشن) که خودم نوشتم

اولین ضبط صدا در استودیو

اولین تدوین صدا

اولین تدوین تصویر

اولین ارائه سر کلاس های حوزه

و اولین بار که تکنولوژی به معنی واقعی کلمه دست مان را در حنا گذاشت. خدا لعنتش کند!


تجربه ای بود پر استرس ولی مهم و جالب که خیلی چیزها را یاد گرفتم و خیلی چیزها را تمرین کردم و دوباره فهمیدم که بیشتر باید مطالعه کنیم!


پ.ن:

با تشکر ویژه از محمد جواد

  • الف

حالا همه عطش مردم برای چیزهایی مثل Magic lantern / (فانوس جادویی) و Series Photography (عکاسی متوالی) بیخیال شویم و کلا دیدن تصویر متحرک را کنار بگذاریم، برو فکر کن چه جوری شد که توی یه سال (1895) سینما توی سه تا کشور مختلف و تقریبا به صورت همزمان اختراع شد یا بهتر بگم دوریبن ها و وسایل لوازم اختراع و سینما ارائه شد؟! چرا با اینکه تقریبا ممکن بود ولی زودتر نشد؟


   - فرانسه :  Auguste and Louis Lumière                              



  - آمریکا :          Thomas Edison                                          




- انگلیس :     William Friese-Greene                                    



پ.ن:

بیخود نیست که تعریفش می کند: «وهمِ مخیلِ مصورِ متحرکِ مصوتِ فناورانه یا تکنولوژیک!»

با هیولایی طرفیم!

  • الف

حماقت که شاخ و دم نداره! گفتم بذار برم...

قبل حلقه پا شدم رفتم. 

بازیگر نقش اصلی نیومده. صداش رو در نمیارن. همه بازیشون رو میکنن و به جای بازیگر نقش اول با دیوار حرف میزنن. به شدت ضایع به شدت مقوا(!) 4 پرده بازی می کنند و بعد هم که تمام می شود به عنوان احترام همه با کارگردان که روی سن می آیند بچه هاشون هی در گوشی به کارگردان میگن که یه توضیحی بده... اونم اصلا به روی خودش نمیاره.

بعد اگه نمایشنامه رو ندونی و بازیگر نقش اصلی که نبود رو نشناسی میتونی فک کنی که اینا چقدر خفن ان مثلا! واسه بازیگر نقش اصلی _که داستان زندگی اونه_ هیچکس رو در نظر نگرفتن و گذاشتن مخاطب خودش اونو فرض کنه!





پ.ن:

تموم شدی دیگه!

  • الف

شاید (شاید!) اولین تصاویر متحرک که منجر به اختراع سینما شد رو به سال 1895 نسبت بدهند ولی شاهد مثال های موجود نشون میده شروع اون بر میگرده به چند ده سال قبل آن یعنی اواسط قرن 17! (بماند که سبقه ی آن بر میگردد به ابن هیثم بنده خدا که الان غرب نامی از او نمی آورد)! وسیله به نام مجیک لانترن (فانوس جادویی) که شبیه یک بخاری بود و با گذاشتن ذغال در آن _به عنوان منبع نور_ و قرار دادن نقاشی های شیشه ای _مثل ویترای_ به جای فیلم های سلولدیدی و گذر نور از لنز های سر آن باعث نمایش تصویر بر روی دیوار می شد و با تعویض سریع این شیشه ها اولین تصاویر متحرک بوجود آمد.


نمونه ای اولیه از مجیک لانترن ها که شبیه بخاری است!

عطش اون موقع مردم نسبت به دیدن تصویر متحرک و ری اکشن های آنها باعث شد این دوره جنینی سینما (با گذر از فانوس جادویی و Series Photography) سریعتر خود را به مرحله تولد برساند و نه یک تولد طبیعی، بلکه تولدی که از اون به عنوان «سزارین» یاد میشه!



پ.ن:

شروع تگ #استاد شاه حسینی

  • الف

دیدن اره مویی و تخته سه لایی دوباره برد من رو به خاطرات اول راهنمایی و اون کارگاه زیر زمین مدرسه...

تا دوباره بعد از 8-9 سال ترغیبم کند که چیزی درست کنم.

اصلا هنر _هر چقدر هم ساده یاشه_ غلیان خاصی در من بوجود میاره؛ چه معرق، چه ویترای، چه عکس، چه فیلم و...



...

سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

...

  • الف