در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روح الله» ثبت شده است

نوشتن از سفر اول کربلا و پیاده روی اربعین و چیزهایی که می بینی و میفهمی از توحید و مدل درست حکومت اسلامی گرفته تا آن پیرمرد دم آتش و خواب کنار تیر 150 و مدعیان دروغین و ارتش بیست میلیونی و بالکن حرم امام حسین (ع) و شب جمعه که با هم نبودیم بماند...


بماند برای اهلش!

  • الف

الان _که ساعت 3 صبح هست_ تا از فاکتورسازی فارغ شدم. یعنی من که اینقدر خلاقم دیگه ذهنم خالی شده بود که بجز این همه اقلامی که گرفتیم(!) دیگه چی می تونیم بخریم! اینقدر حجمش زیاد بود...

بعد یه سری غر غر هم میخواستم بکنم دیگه اینقدر خسته ام بیخیال شدم!

  • الف

ساعت 6 وسط جلسه نشسته ایم، همه می خواهند همه چیز را زیر رو کنند.

این وسط محسن میزنه آروم به پهلوم؛


- مثلا امروز روز جهانی غذاست! اونوقت من و نو ناهار نخورده ایم هنوز!




*16 اکتبر روز جهانی غذا!

  • الف
داشتیم «دانشجوی ارشد شریف» که چک نوشته برامون که بریم بانک نقدش کنیم، بعد وجه رو نوشته:

60/000/000 ریال / شصد میلیون ریال

بعد هیچی دیگه علاوه بر اینکه من و خودش و رییس و کارمند بانک کلی خندیدیم، دو روز الاف شدیم و کلی هم فحش خوردیم! آقا خواهشا پایه های علمی تون رو قوی کنید، یعنی تو فضای درس های دوم و سوم ابتدایی مثلا!
  • الف

این هم تمام شد...

الحمدلله!

  • الف

با تشکر ویژه از


واحد ینگه قلعه سفلا:

محمد امین


واحد سولدی:

محمد

امین

احسان

میلاد

محمدرضا

امیرحسین

رضا

و حمایت های معنوی ابوالفضل    :)


واحد تهران:

مهدی

مصطفا


و خانواده محترم رجبی    :)

  • الف
کار کردن با جماعتی که تا می بینن آشفته ای یا کارت گیر کرده، میگن:

«این رو ول کن، پاشو وضو بگیر برو دو رکعت نماز بخون حل میشه»

هم صفای خاصی داره!
  • الف
وقتی یکی بهم گفت: «نگران کارهای جهادی نباش، کارها رو خدا جلو می بره» و تا مدت ها شوخی_جدی انجام ندادن و تنبلی خودمون رو با این جمله پوشش می دادیم هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر مستقیم دست خدا رو تو کارها ببینم.
کاش این رو توی تموم زندگی ام ببینم...

  • الف

شاید مسیر جلوی کلاسهای مدرسه سولدی را ۸۰-۹۰ بار رفتیم اومدیم٬ از نیمه شب تا ۴ صبح!

از کجاها حرف زدیم و به کجاها رسیدیم. در بین حرفها چقدرشون برام نقاط روشنی بود که انگار سالهاست قبولشون دارم. از این حرفها که موقع شنیدنشون تند تند سر تکون میدی و «احسنت» میگی!

اما از یه جایی به بعد اصلا تایید یا رد حرفهات تو ذهنم نبود فقط و فقط داشتم فکر میکردم که چقدر از تو علاقه در دلم هست٬ چقدر...

.

« خَیْرُ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ کَانَ مَأْلَفَةً لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَأْلَفُ وَ لَا یُؤْلَف »

.

کثر الله امثالک برادر مهربان


  • الف

« یا اشباه الرجال

و

لا رجال

یا اشباح بلا ارواح

افٍّ لکم »

  • الف