در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۲۷ مطلب با موضوع «شب نوشت» ثبت شده است

در بین گرافیست ها و بچه هایی که کارهای تولید و رسانه ای انجام می دهند مثالی معروف است که؛

- زمان

- کیفیت

- هزینه

از موارد بالا فقط تیک دو مورد رو می تونید بزنید! یعنی اگه زمان کم و کیفیت بالا رو می خوایید باید هزینه ی بیشتری بدید یا اگه هزینه کم و کیفیت خوب می خوایید باید زمان انتظارتون رو بیشتر کنید. هر وقت هم که سعی بکنید سومین تیک رو بزنید، حتما یه تیک دیگه میپره.


چندوقت پیش در ذهن این رو تعمیم دادم به چندتا سرفصل دیگه، مثل مقوله ازدواج
توی سن و سال معقول و مقبول ازدواج (از دید همین خودمون صدنفر) در بین سه مقوله ای که برای خیلی از خانواده ها مهم هست همین رابطه برقراره؛

- تحصیلات و دانشگاه

- سربازی

- شغل و درآمد

به طبق همون قاعده تا اون موقع بیشتر از دوتا از اینا رو نمیشه داشت، تازه این برای یک زندگی آرام و کارمندی و صاف و ساده است نه زمانی که بخوای خونه ات رو در دامنه ی آتشفشان بسازی...


.

حالا پیدا کنید کسی رو که بتونید قانع کنید یا بهتر، این چیزا رو بدونه خودش...

  • الف

در طول این بیست و چند سال زندگی ام
شاید این روزها ندانم ترین حالت را دارم...


یعنی نمی دونم چه می کنم، چه می خواهم، چه باید بکنم، چه باید بخواهم و...


روزهای سختی است.

دعایی اگر کردید خیر است

  • الف

روزهای خوبی بود، جمع خوبی بود و کارهای خوبی شد...

از آن اتفاقاتی که تا سال های سال فکرش را هم نمی کردم به سمت اش بروم ولی مثل اینکه روال این سالها اتفاق افتادن پدیده های دور از ذهن است!


و حالا هم باید خداخافظی کنم و یک تشکر ویژه از محمدرضا رضاپور عزیز که همچنان بعد رفتن مشتاق ماندن من است! ممنون

  • الف
بینوایان تقریبا 1600 صفحه است.
بسیار ترسناک تر از آن که بشود سمت اش رفت، ولی واقعا 16 ساعته تمام می شود!
با یک سری حس خوب و کلی حرفی که می شود راجع به آن زد و تیک خوردن یک رمان مهم از چیزهایی که باید باید بخوانی، شاید از بهترین هایش!

من هم اول باورم نمیشد ولی شد!





پ.ن:
دوست دارم آنطرف را دوباره زنده کنم، میدانم هدف اولیه را ندارد ولی... بکنم؟
  • الف

هر جور حساب میکنم نمیارزد! صد در صد بیخیال «سیانور» میشم و راه میافتم سمت تالار. نزدیک است به خانه و دور به جایی که بودم.

معلوم است عروسی ای که آقا سید داماد آقای داور جشنواره بشود و

با آقای تهیه کننده _نه از آن مرسوم هایشان، که اهل معنا میدانند مقصود کیست!_ گپ بزنی و

پیشنهاد کار بگیری و هم افزایی اتفاق بیافتد و

سر میز شام اش حکمت بشنوی و

به مصطفا عروسکی بدهی و همچنان تحویل ات نگیرد و به جایش مصطفی حسابی تحویل ات بگیرد و شام اش را بدهی، در اولویت بالاتری از هر کار دیگری قرار می گیرد!



پ.ن:

- بعد اینکه هرجا میرفتیم از آن مدرسه کذا یک نفری را بالاخره میدیدیم، باید به آن بچه های حوزه را هم اضافه کنیم!

- سید جان؛ ان شاءالله با هم تا بهشت...


  • الف

الان بعد سه جلسه واکسیناسیون هنرجو ها برای ورود به جشنواره فجر(!)، فکر میکنم به کل این کار و فرآیند و شب بیداری هایی که بیشتر نصیب رفقا بود و اینکه چه جالب به این مدل ها عجین شده ایم. شب بیداری و کار و نخوابیدن و نخوردن و... از هفته شهدا چندسال پیشمان تا کارهای این روزها که در ظاهر شاید تفاوتشان با چشم سر بسی زیاد باشد ولی باطنا (ان شاءالله) برایمان و نیت مان همان هست که بود.


اما در عمق این سه جلسه افسوسی دارد که برای ورود به جشنواره سینمایی این کشور بالواقع باید واکسینه شد وگرنه بعید است 10 روز دوام بیاورید! و چه حسن انتخابی داشتیم برای اسم دیریاب این جلسات:

سودای سینما
یا
چگونه یازده روز فیلم های جشنواره را ببینیم و زنده بمانیم؟!



  • الف

تجربه کار کردن این دو سه هفته نشان داده فعالیت ها وقتی دیگر از ساعتی در شب میگذرد جو به میزان فاصله ای از منطق می رسد که به مشکلات هم به صورت قهقه وار میخندیم! در حدی که از درد شکم باید چند دقیقه ای رو استراحت کنیم و بعد به کار ادامه بدیم!

تجربه کارهای تدوین این چند وقت نشون داده این رو!

 

بیا کارهامون رو از این به بعد شب تا سحر انجام بدیم، هان؟!

 

  • الف

نادر طالب زاده داشت از همه جا می گفت که یادم نیست چطور رسید به سید مرتضی. گفت و گفت و گفت تا بحث داستانی و مستند و... شد که اگر مرتضی میرسید و داستانی میساخت و الخ.

گذری گفت قرار داشتند _اوایل دهه هفتاد اگر یادم باشد_ که فیلم حضرت مسیح (ع) را بسازند. حتی میگفت 120 صفحه اش را هم فیلمنامه نوشته بودند. بدتر از آن میگفت مرتضی تاکید داشته که دیالوگ های مسیح (ع) را خودش بنویسد!

فرض کن؛
فیلم حضرت مسیح (ع)
که سید مرتضی دیالوگ ها و فیلم نامه را نوشته باشد و نادر طالب زاده هم کارگردانی کرده باشد!

امان که تقدیر دهر بر این نبود!

 

  • الف

یکی از ویژگی های کارهای فورس جدای از اذیت شدن هاش این هستش که اتفاقای جالب تری برامون میافته.
تجربه جدید ساخت یه کار یک ماهه در یک هفته و اضافه کردن یه قسمت دیگه بهش توی دو روز خاطرات خوبی رو برام داشت. جدای از کنار رفقای قدیم و جدید بودن و کار کردن و سختی هاش.

از اتهام به داعشی بودن یکی از بچه ها تا غذایی که آخر هم پولشون رو نگرفتیم. از وضعیت امنیتی اون روزهای تهران تا شب خوابیدن های تو دفترسفیر.

دوست داشتنی و به یاد موندنی

 


  • الف

بعد از یکی دو ساعت بحث دو نفره در کلاس 203 دانشکده روی رستاخیز جان و نسیم حیات و جمع بندی با یک سوال، شاکله ی ذهنی مان بهم می ریزد، نه اینکه بهم بریزد، بیشتر برخورد با یک سوال پایه ای ذهن مان را درگیر کرده؛

«فرهنگ چیست؟»
کل مسیر پشت فرمون تا برسیم به هیات و حتا تا قبل از خواب ذهنم خالی نمی شود از این سوال

عجب سوال پایه ای جواب داده نشده ی مهمی برای کسانی که می خواهند به اصطلاح کار فرهنگی بکنند یا بدتر دارند کار فرهنگی می کنند!

 

  • الف