حالا که به گمانم طلبیده اند، نشسته ام روبروی مادر؛
- برم؟
- دلم نمیاد مانع رفتنت بشم، از اونور هم خب... میدونی هر سفر دیگه و هرجا دیگه با اینقدر خطر بود...
- دعا کن یا سالم برگردم یا برنگردم.
- میری و برمیگردی به امید خدا هیچ بلایی هم سرت نمیاد
- اره بلا نیست، رحمته...
[با لحن خاصی میگم]: هر بلایی کز تو آید رحمتی ست...
می خندد.
ب.ن:
«کربلا کربلا ما داریم می آییم...» ای نوا را سالها پیش اسماعیل های خمینی بت شکن می خواندند و قربانی می شدند و الان فرزندان همان ها سمت کربلا می روند... پیاده... میلیونی... تا ببینیم دهر همیشه بر مراد سفلگان نمی چرخد. تا من و تو هم به کربلای خودمان برسیم که ما را نیز عاشورا و کربلایی هست؛ کل یوم عاشورا و ارض کربلا.
به نظرم این ها جملات آوینی بود اگر این روزها و این اتفاقات را می دید و می نوشت... رحمت خدا بر او.
پ.ن:
اگر توفیق باشد و شرط حیات برقرار، نماز صبح فردا را در حرم علی بن ابی طالب میخوانم... دعاگوی دوستان
- ۲ نقطه
- ۱۵ آذر ۹۳