در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشورا» ثبت شده است


حالا که به گمانم طلبیده اند، نشسته ام روبروی مادر؛

- برم؟

- دلم نمیاد مانع رفتنت بشم، از اونور هم خب... میدونی هر سفر دیگه و هرجا دیگه با اینقدر خطر بود...

- دعا کن یا سالم برگردم یا برنگردم.

- میری و برمیگردی به امید خدا هیچ بلایی هم سرت نمیاد

- اره بلا نیست، رحمته...

[با لحن خاصی میگم]: هر بلایی کز تو آید رحمتی ست...

می خندد.


ب.ن:

«کربلا کربلا ما داریم می آییم...» ای نوا را سالها پیش اسماعیل های خمینی بت شکن می خواندند و قربانی می شدند و الان فرزندان همان ها سمت کربلا می روند... پیاده... میلیونی... تا ببینیم دهر همیشه بر مراد سفلگان نمی چرخد. تا من و تو هم به کربلای خودمان برسیم که ما را نیز عاشورا و کربلایی هست؛ کل یوم عاشورا و ارض کربلا.

به نظرم این ها جملات آوینی بود اگر این روزها و این اتفاقات را می دید و می نوشت... رحمت خدا بر او.


پ.ن:

اگر توفیق باشد و شرط حیات برقرار، نماز صبح فردا را در حرم علی بن ابی طالب میخوانم... دعاگوی دوستان 

  • الف


عشق به پایان رسید

.

.

.

خون تو پایان نداشت

  • الف

دشمن 61 / دشمن 93

 

شب عاشورا:

 

 

 

عصر عاشورا:

 

 

 

 

پ.ن:

اینجا هیات انقلابه!

 
  • الف

قبل غروب سه شنبه؛

دیگر نمیدانم به کدام داغ گریه کنم...

دیگر نمیدانم به کدام داغ عباس گریه کنم...

نمیدانم

  • الف

«...اگر کسی بینگارد که جدایی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر ، دراشتباه است. بیاید و ببیند که اینجا نیز، نیم قرنی پس از حجه الوداع ، همان انگار باطل حاکم است . حکام جور را در همه طول تاریخ چاره ای نیست جز آنکه داعیه دار این اندیشه باشند، اگر نه ، مردم فطرتاً پیشوایان دین را به حکومت می پذیرند و حق هم همین است . اما در اینجا نکته ظریف دیگری نیز هست. ظاهرِ دین ، منفکّ ازحقیقت آن ،هرگز ابا ندارد که با کفر و شرک نیز جمع شود و اصلاً وقتی که دین از باطن خویش جدا شود، لاجرم به راهی اینچنین خواهد رفت.»


سیدنالشهید آوینی

فتح خون

  • الف

... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...

 




این ها هم:

دوست داری چطوری بمیری؟

دوست داری چطوری بمیری؟

دوست داری چطوری بمیری؟

  • الف

فدک

مدینه

کوفه

کربلا

شام


همه داستان هایشان از امروز شروع شد، از غدیر خم...

  • الف

بسم الله 



فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۲۱﴾

وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاء السَّبِیلِ ﴿۲۲﴾


(قصص/ 21 و 22)

  • الف