در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

با سید قرار گذاشتم، با ترس... بعد از 2 سال!

چند وقتی بود که دنبال فرصت مناسبی بودم تا بشینیم و حرف بزنیم. چند وقتی بود در فکر بودم تا در جشنواره مزخرف کاملا اتفاقی سید را دیدم! از این اتفاقات یک دفعه به شدت بدم می آید... و غیر باورترین جمله در این جور مواقع «اتفاقا چند روزه میخوام باهات تماس بگیرم» هستش، دقیقا جمله ای که من به کار بردم ولی خب از سر حقیقت!


چند هفته ای گذشت تا بالاخره طلسم اش را شکاندم. نمی خواستم 95 تمام بشود و پرونده ی این اتفاق همچنان باز بماند. با سید نشستیم در «اگزیت» و از هر دری گفتیم! به قول خودش پراکنده ترین گپ و گفت مان در این 20 سال بود!
تا اینکه جرات کردم و پرسیدم: «این دو سال چی شد؟ چی به سرمون اومد؟!»

.
.
.

هیچ چیز مثل گذشته نیست. نه من آدم دو سال پیش هستم و نه سید. دو نفر در نقطه متفاوت را ضرب در 2 سال جابجایی بکن تا بفهمی چه مسافت طی شده ای بدست می آید!
ولی حداقل الان کمی حالم بهتر است...



پ.ن:
به خودش گفتم، هیچ وقت نتوانستم خودم را به سرعت تغییراتش برسانم.

  • الف

روزهای خوبی بود، جمع خوبی بود و کارهای خوبی شد...

از آن اتفاقاتی که تا سال های سال فکرش را هم نمی کردم به سمت اش بروم ولی مثل اینکه روال این سالها اتفاق افتادن پدیده های دور از ذهن است!


و حالا هم باید خداخافظی کنم و یک تشکر ویژه از محمدرضا رضاپور عزیز که همچنان بعد رفتن مشتاق ماندن من است! ممنون

  • الف

- چریکا زیاد عمر نمی کنن...

- چرا آدم باید زیاد عمر کنه وقتی که حالش خوب نیست؟ ماها حالمون خوب نیست امیر...


«سیانور» - بهروز شعیبی

  • الف

- بهارها که این چند ساله حال و هوای نوشتن نبوده! بیشتر فاز گذر داشته...

- تابستان بنا به زیرسازی اینجا شد! چند دوستی آمدند و وسط کار قال مان گذاشتند یا وعده کرده بودند و عمل نکردند...

(ب.ن: آخرین روزهای اسفند قرار شد آقا سید موسوی این لطف را در حق ام بکند! ممنون)

- پاییز اما عجیب بود. آنچنان که سرعت ام برای رسیدن به خودم هم کافی نبود! در هیاهوی اتفاقات و تجربیاتی خوب، بد و عجیب!

- زمستان هم که همچنان جاری است... و این جا را به روز کردم دیگر...




پ.ن:
اگر بودم در این مدت، حرف برای زدن و اتفاق برای نوشتن زیاد بود. از پیچک در بهار گرفته تا رمانتیسیسم و رابطه اش با زوایای وجودی خودم. از آخرین خرداد پر حادثه تا تجربه نقد نویسی و حضور در یک ژورنال تخصصی، آن هم من! از داکیو درام نویسی برا جشن هنر شیراز تا ایده فیلم نامه ای که ساخته شد! از فهم ابعاد متفاوتِ شناخت شخصیت آدم ها تا رسیدن به سطح جدیدی از روابط اجتماعی. از حس خوب بقل کردن علی کوچولو تا حس دلتنگی سربازی رفتن امید. از خستگی ها و خسنگی ها و خستگی ها. از سه شنبه ها...
و از تحویل و تمام کردن خیلی کارها برای ادامه ای متفاوت...

شاید همان بهتر که نبودم!

  • الف