ساعت 7:30 شب به زور جمع مان کرده برای برنامه ای ایده پردازی و طرح ریزی کنیم که می دانم ساخته نمی شود!
دوستی از ضرورت شکل دهی "نظام تولید" می گوید و در حرف واقعا چیز بدی هم نمی گوید، جمع بندی برداشت هایمان این سال ها سر کلاس های چهارشنبه و پنج شنبه است اما...
وقتی می پرسد (یا می پرسم؟) که من کجای این چارت مدنظرتان قرار می گیرم با این که خودم نمی دانم میخواهم چه کار کنم، جا می خورد
بی تعارف و جدی اشاره به حرف های پای تلفن می کنم که گفتم حضورم شاید مفید فایده نباشد
کمی جدی تر میگم که: نمی دونم شاید واقعا بخوام برم چوپونی بکنم اصلا...
جلسه تمام شد_نشده یکی از رفقا برایم می فرستد:
"نه رمهای به صحرا بردهام
نه در صحرایی آرمیدهام
اینگونه که روزگار میگذرانم
در چهلسالگی پیامبر نخواهم شد"
حق می گوید.
- ۰ نقطه
- ۱۹ آذر ۹۷