در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۳۱ مطلب با موضوع «قبل نوشت» ثبت شده است

یادم هست قدیم تر در جایی نوشته بودم:

سنت حسنه ای که جناب صاد انجام می داد و به ما هم سرایت کرد.

اما مهم تر از اسم گذاری اینه که بتونی به اونی که میخوای برسی، به برنامه و ها و اهدافی که برا خودت می گذاری دست پیدا کنی.

یکی از مزیت های سال 93 برای من این بود. سال مهمی بود.

خیلی از اتفاقات خوبی که در آینده می تونه برای من اتفاق بیافته بذرش امسال کاشته شده...



پ.ن:

این نوشته قبل از این تاریخ ارسال شده است.


التماس دعا

  • الف

کاش می شد شعر روز رفاقت را می گذاشتیم؛

«شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیافتد...»

.

.

به یاد کل روزهای پیش دانشگاهی

به یاد مسیر هر شب، ایستگاه متروی وردآورد

به یاد اون شب و خاموش کردن های ماشین توی انتهای همت و یک لیوان آب بجای سحری...

  • الف

کلا همه اتفاقات سال های آخر دبیرستان سخت شده بود، مخصوصا همان روزهای سال دوم.

چهارشنبه بود و قرار راهپیمایی را همه شنیده بودند و برخورد های مختلفی داشتند. تا جایی که یادم هست اولین بار بعد اون اتفاقات بود که ملت می خواست یه موضع اینجوری بگیره. برا همین هم کلا نگران جمعیت و اومدن و نیومدن و الخ بودیم.

چطور رفتن و با کی رفتن و... یک طرف. با هم رفتن و خستگی و زیر آن پرچم دراز ولو شدن و آن عکاس که ناغافل عکس گرفت و خنده و نگرانی ما هم یک طرف...


5 سال گذشته!

  • الف



سر صبح منتظر نشسته ای، تفألی میزنی به قیصر

.

.

خوشا رفتن از خود، رسیدن به خویش

سفر در خیابانی از آینه



پ.ن:

همه غرق حیرت ز دیدار خویش

در امواج طوفانی از آینه

  • الف

جشنواره که فیلم را دیدم تا چند ساعت صدای خرد شدن جمجمه در سکانس اول در گوشم بود...

سیاه

آزاردهنده


ببین آش چقدر شور شده که "جناب وزیر" هم اعتراضشان گرفته!

منتقد مشهور (!) هم فرموده اند: اگه یه فیلم باشه تو ایران که من موافق توقیفش باشم، همین فیلم هستش!

  • الف


- جنگل نمادی از مملکت که خاصیت هایی مثل دریدگی و وحشی گری در آن هست

- آدم های دروغگوی باقی مانده از نسل جنگ که شاید درباره خود جنگ هم دروغ می گویند

- آدم های نسل قبل که نسل بعدی خود را می کشند _انقلاب فرزندان خود را می خورد_ بی دلیل!

- جوانانی در خفقان که هیچ آزادی ای ندارند و پرواز کایت ها نماد رهایی آنهاست

- جوانانی که باید برای زنده ماندن و زندگی بترسند و بجنگند

...


این ها گذر چندثانیه ای از ذهن من بود بعد از دیدن «ماهی و گربه»، از درب خروج تا دم ماشین!
و فکر می کنم چه حالی دارند می کنند این جماعت برای خودشان با دست و پا کردن سینمای "هنر و تجربه" !
  • الف
عصر جمعه
شب اربعین
بین الرحمین
برای خودم میخونم:
«عصر این جمعه دلگیر...»

چه لذتی دارد
.
.
.
تا قبل از این فکر می کردم بزرگترین دوگانه های عالم همان هایی است که فیلسوف ها و انتلکتوئل ها بحث می کنند و شرح می دهند ؛
بودن یا نبودن
رفتن یا ماندن...
اما حالا فهمیدم که بزرگترینِ دوگانه ها اینجا، در این خیابان، در بین این شلوغی و در انتخاب زیارت اولین حرم رقم می خورد.




فلسفه را بیخیال، تفکیکی شده ام!
بین الحرمین / اربعین 1436



پ.ن:
عکس از برادرم آقا فواد تقی زاده _ آذر 93/اربعین
  • الف

یادش بخیر... در حاشیه جشنواره بود. مادرش دورش شلوغ بود و داشت مصاحبه می کرد. دخترک هم کلافه این ور و آنور می رفت. آوردمش کنار صندلی ها و نشستم به حرف زدن... شیرین و با ادا حرف می زد. حرف که می زد سرش را تکان می داد؛ موهای بلندش هی تکان می خورد. می گفت "آقا" گفته موهایت را نزن!

نقاشی دوست داشت خیلی. یک خودکار آبی داشتم و چند برگه سفید. گوشه ای آرام نشست برایم نقاشی کرد...


تازه ۷ ساله شده بود...



  • الف
این روزها که کمی حرف اش در خانه بیشتر شده و من شوخی و جدی به آن جواب میدم آخرش یاد نمایشگاه قرآن 5-4 سال پیش می افتم.
با هم بین غرفه ها راه می رفتیم و دنبال قرآن برای سفره عقد آقا سعید می گشتید!

برگشتید و گفتید: کی میشه بیام برای سفره عقد تو قرآن بگیرم؟
عجیب خاطره اش در خاطرم مانده!
یادتان هست؟ 
  • الف

بسم الله 



فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۲۱﴾

وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاء السَّبِیلِ ﴿۲۲﴾


(قصص/ 21 و 22)

  • الف