در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۶۰ مطلب با موضوع «حال نوشت» ثبت شده است

  • الف

دیدن اره مویی و تخته سه لایی دوباره برد من رو به خاطرات اول راهنمایی و اون کارگاه زیر زمین مدرسه...

تا دوباره بعد از 8-9 سال ترغیبم کند که چیزی درست کنم.

اصلا هنر _هر چقدر هم ساده یاشه_ غلیان خاصی در من بوجود میاره؛ چه معرق، چه ویترای، چه عکس، چه فیلم و...



...

سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

...

  • الف

آخرش معلوم شد...خبرش کل روزت رو تحت تاثیر قرار میده. اصلا روز بهتر از این می شود؟ حیف مادرش از انتظار خسته شده بود و به دیدار پسر رفته است.

همون شهید وسطی توی یادمان که همیشه بخاطر بد بودن طراحی اون یادمان مهجور بود و حالا با نام شده بود...

شهید شناسایی شد!


شهید «رضا سلمانی کردآبادی»



پ.ن:

دستی برآر...

  • الف

خبر خواندن عقدشان توسط حاج آقا رو که شنیدم سریع بعد خوشحالی قلبی اون خاطره بد چند هفته قبل اومد تو ذهنم؛


«آره! فلانی رو یادمه سال قبل همین موقع ها بود که به هر ضرب وزوری بود جور کردن که برن پیش آقا عقد بخونن

رفتن، مهر رو هم که خب چهارده تا سکه گذاشتن

تازگی ها خبرش رسیده میخوان طلاق بگیرن....»


زنگ زدم بهش و از سر دوستی توصیه ای کردم.

بلاشک نفس حق کسی که عقد را می خواند در زندگی تان تاثیر دارد ولی اگر خودتان نخواهید براحتی می تونید همه چیز رو خراب کنید، پس "بروید باهم بسازید..."

  • الف


ساعت ها راه رفتن روی مرز خاک و آب... روی مرگ موج ها

  • الف

بعد این همه وقت تازه میخواد فایل ها رو برام ایمیل کنه، زنگ زده میگه آقا شما یه ایمیل به بنده بده که فایل ها رو «ایفاد» کنم خدمت شما.

میگم ایفاد یعنی چی؟! کلی قلمبه سلمبه میکنه که یعنی با احترام دادن و الخ.

برو عمو میخوای فایل بدی و دیر کردی که این حرفها و خالی بندی ها فایده ای نداره!



ایفاد

لغت نامه دهخدا

ایفاد. (ع مص ) برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشرف شدن و برآمدن بر آن . (ناظم الاطباء). || سر برآوردن آهوبره و گوش استیخ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلند کردن آهو سر خود را و استیخ کردن گوشهای خود را. (ناظم الاطباء). || شتافتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || بلند گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلند شدن چیزی . (از ناظم الاطباء). || وفد فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). برسولی فرستادن نزد کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرستادن . روانه کردن . مراسله . (فرهنگ فارسی معین ).

  • الف
شاید جالب نباشد ولی شبیه ترین حالت به روز های انتخاب واحد جنگل باشد!
جنگل با گرگ هایی درنده که به کمین نشسته اند و اتفاقا گله ای هم کار می کنند!

یکدفعه وسط جنگل بین این همه گرگ پیامک می رسد از امیرحسین که آقا پسر ما هم بالاخره در روز میلاد چشم ما رو به قدومشون روشن کردن  :)
حالا تو حال من رو فرض کن وسط همچین وضعیتی. اصلا دو سه دقیقه کلا بیخیال همه چی خوشحال بودم.




پ.ن:
«ما» دخیل دل خود را به تو طوری «بستیم»
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود....

ب.ن:
داستانی داریم ما با این همه مصطفای اطرافمان، خدا بخیر کند!
  • الف
هر چقدر این لقمه بزرگ یا کوچک بود بالاخره تمام شد!

حالا دارم مرور میکنم دلایل قبول کار را و لیستی بلند می شود که چرا قبول کردم یا چرا می توانستم قبول نکنم.
اما جدا از همه دلایل دلیل اصلی همان است که می دانم و می دانی٬ چیزی باید برای خودم و خود شما ثابت می شد. این شاید از همه مهم تر باشد!




پ.ن:
اسفند 92
  • الف

این هم تمام شد...

الحمدلله!

  • الف

با تشکر ویژه از


واحد ینگه قلعه سفلا:

محمد امین


واحد سولدی:

محمد

امین

احسان

میلاد

محمدرضا

امیرحسین

رضا

و حمایت های معنوی ابوالفضل    :)


واحد تهران:

مهدی

مصطفا


و خانواده محترم رجبی    :)

  • الف