در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

اگه مسئول برنامه، اردو یا مسافرتی هستید و تنها یک هفته مانده تا برنامه تلفن همراه تان گم شد یا مشکلی با شماره های آن پیدا کردید ساده ترین _یا شاید بهترین_ راهکار کنسل کردن برنامه، اردو یا مسافرت است!




پ.ن:

الان 20 روز هست گوشی ام هیچ شماره ای رو ذخیره نمی کنه.

  • الف

فرقش اینه که من دوست دارم کار به بهترین شکل انجام بشه _و براش حرص و جوش_ می خورم ولی خب بعضی های دیگه راحت ترن می خندن، میگذرونن و...

وگرنه دایورت کردن بعدا هم گفتن اینکه «ما به حد توان کار رو انجام دادیم» که کاری نداره!

می بینی اینجوریم بخاطر اینه.


پ.ن:

در بعضی از بازه های زمانی خیلی چیزها برات بُلد (=درشت) میشه، این جمله آقا سید این روزها...

  • الف

اینقدر این چند وقته خبر بد و اتفاقات بد و مشکلات بد پشت هم بوده که در به در از صبح دنبال خبر خوبم!

حتی فک کنم یکی خبر خوب بهم بده اصلا بعید نیست بهش شیرینی بدم...

در این حد!

  • الف

یعنی از اون روزی که رومینگ ملی راه افتاده قشنگ به طور میانگین روزی 2-3 ساعت آنتن ندارم!

ماشاالله در و تخته جوره با هم...



پ.ن:

گیگا هرتز!

  • الف
  • الف

بعد از اون شب قدر کذا دم سحر نشستم و نوشتم. درباره حرف هایی که زدی و حرف هایی که زدم. درباره ی رفتن ات. درباره حرف های قبل سفرت. تا بعدا در اینجا بنویسم شان. البته اون موقع اینجایی وجود نداشت.

اما حالا که میخوام بنویسم دارم فکر میکنم چه دلیلی داره خیلی حرفها زده بشه، اصلا خیلی حرف ها باید نگفته بمونه.

مثل اون مقاله ناتموم.

مثل گریه های پای اون کلیپ سفر کربلا که حسین گذاشت.

مثل اون سیلی نخورده.

مثل گریه های تو رامسر.

مثل...

یادت هست؟

اصلا یادت هست از کجا شروع شد؟!

اول دبیرستان؛ حل اعداد 1 تا 100 با رقم های سال! یه بازی ریاضی مسخره و جذاب و اون موقع اصلا فکرش رو هم نمیکردم که به اینجاها برسه.

فکرش رو میکردی؟

تصویر تزئینی نیست!


کثرالله امثالک برای من، برادر...

  • الف

شاید اگر قیصر این روزها بود میگفت:


لرزهای من
گرچه مثل
لرزهای مردم زمانه نیست
لرز مردم زمانه است

شاید...


پ.ن:

به جهنم!

  • الف
نزدیکای ظهر از پورسینا میام سر طالقانی تا با اتوبوس یا تاکسی برم تا زیر پل حافظ.
اتوبوس میاد و ترمز نکرده میپرم بالا. مرد میانسالی هم پشت سرم میاد و کنارم میشینه. نگاهم بهش میافته. خودم رو میخورم تا چیزی بهش نگم. بلند میشم و صندلی ام رو عوض میکنم... 


یاد نامه ها میافتم و اینکه یکی میتونه با این که اونقدر نزدیک بوده اینقدر راحت سقوط کنه...

پ.ن:
بعد میگید چرا میگم سه شنبه ها اینقدر روز مزخرفیه، بفرما!
  • الف

یه هفته ای می شد کله _در حال کچل شدن_ ما رو کچل کرده بودن.

که چی؟!

میخواییم بریم منطقه برای سفر شناسایی! خواهران!

بعد از اون طرف لیست ثبت نام ها رو که نگاه میکردم، توی فرم تیک علاقه مندی به شرکت در "فعالیت های عمرانی" رو هم زده بودن! خواهران!


خب همینه دیگه. آدم یاد یه سری از این مدافع های پیش تاخته فوتبال میافته. میرن جلو گل بزنن بعد نمیزنن هیچ باعث میشن گل هم بخوریم.

خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه

  • الف

ببینید!

کمک کنید!

به دیگران هم معرفی کنید!

دیگه ته اش اینه که دعا کنید، خیلی محتاجیم!


دریافت

  • الف