در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

صبح کلاس نداشتم تا 10. بلند شدم و خرده کاری هام رو انجام دادم و راه افتادم تا به کلاس ساعت 10 برسم. تا امروز اصلا سر کلاس نرفته بودم، اصلا به همین دلیل کلاس را برداشتم. فرضی که بر اساس شنیده ها از استادش داشتم این بود که خیالم از بابت کلاس این راحت است و می شود باهاش کنار اومد. بعد کلاس که میرم باهاش صحبت کنم انگار آب سردی روی سرم ریخته باشه. اصلا راه نمیاد سر هیچ مقوله ای! ذهنیت یک ماهه ام خراب شده و داستانی به بقیه بدبختی هام اضافه!

سر ظهر زنگ میزنن که فلانی هنوز 11 میلیون تومان بدهی دارید و ما منتظر نشسته ایم عین پلنگ (!) تا بیایید و تسویه کنید!

کلاس بعدی استادش درس می پرسد! به یاد دوران ابتدایی و راهنمایی. کتاب باز می کند رقم چپ صفحه سمت راست کتاب می شود رقم یکان سوال شونده ها! 5 میاد. شماره ام 15 هست!

سر بعدی که استادش از همان اول ترم با من لج افتاده دست توی کیف ام میکنم که تمرین هاش رو بدم؛ می بینم جا گذاشتم... کلاس بعدی اش هم نشسته ام آخر کلاس و دارم برنامه هفتگی می نویسم.

بعدش نماز خوانده نخوانده راه میافتم سمت خونه. حال ماندن ندارم، ماشین رو برمیدارم و میرم هفت تیر تا دوتایی بریم کهف...

.

.

.

نشنیده بگیر، ولی کهف دو نفره هم حال خراب سه شنبه ها رو درست نمی کنه!

  • الف

فدک

مدینه

کوفه

کربلا

شام


همه داستان هایشان از امروز شروع شد، از غدیر خم...

  • الف


...

یک عمر دویدند و به جایی نرسیدند

آنان که به دستت نسپردند عنان را


بر عکس تو می گریم اگر با تو نباشم

تا خیس کنم حداقل نقش جهان را !

  • الف
ماجرایی است این فیلم های اکران نشده.
یکی شان می شود «خانه پدری» که بخاطر جو توقیف بودن بعد از اکران خروار خروار آدم می رود تا ببیندش، هر چند اینقدر رو اعصاب و خشن باشه!
و
یکی شان هم می شود «به رنگ ارغوان» که توقیف شدنش شاید نکته مثبتی بود برایش تا زمانی اکران شود که فیلم بهتر فهم شود، چون کارگردانش همیشه چند سال جلوتر را می بیند و می سازد.

برای همین اینها را فیلم های «توفیقی» می دانم نه «توقیفی»!
  • الف

شاید (شاید!) اولین تصاویر متحرک که منجر به اختراع سینما شد رو به سال 1895 نسبت بدهند ولی شاهد مثال های موجود نشون میده شروع اون بر میگرده به چند ده سال قبل آن یعنی اواسط قرن 17! (بماند که سبقه ی آن بر میگردد به ابن هیثم بنده خدا که الان غرب نامی از او نمی آورد)! وسیله به نام مجیک لانترن (فانوس جادویی) که شبیه یک بخاری بود و با گذاشتن ذغال در آن _به عنوان منبع نور_ و قرار دادن نقاشی های شیشه ای _مثل ویترای_ به جای فیلم های سلولدیدی و گذر نور از لنز های سر آن باعث نمایش تصویر بر روی دیوار می شد و با تعویض سریع این شیشه ها اولین تصاویر متحرک بوجود آمد.


نمونه ای اولیه از مجیک لانترن ها که شبیه بخاری است!

عطش اون موقع مردم نسبت به دیدن تصویر متحرک و ری اکشن های آنها باعث شد این دوره جنینی سینما (با گذر از فانوس جادویی و Series Photography) سریعتر خود را به مرحله تولد برساند و نه یک تولد طبیعی، بلکه تولدی که از اون به عنوان «سزارین» یاد میشه!



پ.ن:

شروع تگ #استاد شاه حسینی

  • الف
هدیه ی آخر مهمونی ای که علاقه به رفتن نداشتم!


  • الف

سحری؛

چیپس فلفلی

+

کرانچی

+

چیپس لیمویی

+

ویفر

+

بیسکوییت تُرد (نمکی)

+

یک بطری آب یخ زده!

  • الف

بسم الله 



فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۲۱﴾

وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاء السَّبِیلِ ﴿۲۲﴾


(قصص/ 21 و 22)

  • الف
این همه مشهد که می روم [الحمدلله] در طی سال همه اش می تواند عین هم باشد. بی حاشیه و ساده رفتن و برگشتن، هر چند با جمع های مختلف و آدمهای متفاوت باشد. همیشه خوب ولی عین هم...

اما وقتی جمع مان جمع است سخت هم بگذرد و حال دیگری دارد، عجب حال خوشی!

  • الف

تو:

...

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود


شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم

هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود

...


من:
...
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
...
  • الف