در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

یکی از ویژگی های کارهای فورس جدای از اذیت شدن هاش این هستش که اتفاقای جالب تری برامون میافته.
تجربه جدید ساخت یه کار یک ماهه در یک هفته و اضافه کردن یه قسمت دیگه بهش توی دو روز خاطرات خوبی رو برام داشت. جدای از کنار رفقای قدیم و جدید بودن و کار کردن و سختی هاش.

از اتهام به داعشی بودن یکی از بچه ها تا غذایی که آخر هم پولشون رو نگرفتیم. از وضعیت امنیتی اون روزهای تهران تا شب خوابیدن های تو دفترسفیر.

دوست داشتنی و به یاد موندنی

 


  • الف

کمیک بوک ها رو که نگاه می کردم، یاد این می افتادم که دهه 20-30 بچه های اونا تو نیوریورک و کالیفرنیا و... این چیزا رو می خریدن و می خوندن تا بیشتر در لذت کودکی و خیال خودشون غرق بشن و همزمان نسلی در ایران از بچه ها بود که دونه دونه بخاطر قحطی بعد جنگ از گرسنگی می مردند.

کی میخواییم تو تاریخ اینا رو به نسل بعدی ها که هیچی به نسل حال حاضر و قبلی ها بگیم؟!
حالا یه سری ابله هم برن برای ابراز همدردی زیر علمک گاز سفارت فرانسه شمع روشن کنن!

 

تو همچین دنیایی زندگی می کنیم...

 

 

  • الف

گذری داشتم جمعه شب «هفت» را می دیدم. از سری جدیدش شاید سرجمع 20 دقیقه بیشتر نرسیده باشم ببینم.
یک قسمت افخمی داشت در جواب حرفی که هفته قبل زده بود توضیحی می داد:
آدم ها را سه دسته کرد:

 

«الف) اونایی که هر آشغال تولید شده ای رو تو سینما می بینن!

   ب) اونایی که تخصصی بررسی می کنن (حالا یا از سر حرفه یا علاقه) بعد گلچین می کنن و بعضا معرفی هم می کنن.

   ج) بعضی ها هم که وقت زیادی ندارند و هر از چندگاهی می خواهند فیلمی ببینند، اون موقع اونا به منتقدها و اونایی که حرفه ای تر بررسی کردن، رجوع می کنن



این را صرفا برای آن نوشتم که اگر همین استدلال مورد قبول باشد، با همین توضیح «مرجعیت» و «ولایت» را می توان توجیه کرد، نمی شود؟

گاها از دهان و از جایی حرفی می آید که مسیر حق را باز می کند. البته که افخمی را در میان این جماعت باید روی سر بذاریم و حلوا حلوا کنیم!

 

  • الف
«خطر زمانی هست که تو با چیزی پسر خاله بشی! تخریب چی زمانی مین تو دستش منفجر میشه که با مین پسرخاله بشه و باهاش عادی برخورد کنه! رسانه خطرناکترین مینی هست که من شناخته ام. اگه کار شما به جایی رسید که جلوی دوربین باید می رفتید خیلی مراقب باشید. تصور ما از مخاطب میلیونی اشتباه هست، در رسانه به چیزایی دقت می کنند و گیر میدن که باورتون نمیشه، پس مواظب باشید...»
در اشاره به اتفاق اخیر در یکی از برنامه های کودک


پ.ن:
تو همین حین یاد اون شب تو جشنواره که طبقه دوم سینما فلسطین با سید مهدی نشسته بودیم و اون خانم برای تهیه گزارش اومد و حرفایی که بعدش زدید افتادم.
  • الف

هوالحبیب

فیلم هفته

سورئالیسم واقعی

نگاهی به فیلم مرد پرنده ای1

 

ایناریتوی2 مکزیکی را قبل تر با فیلم هایی مثل "عشق سگی"3، "21 گرم"4 و "بابل"5 شناخته بودیم. فیلم هایی با داستان های نسبتا جدی که هیچوقت از ریتم نمی افتند اما شاید مخاطب عام را تا آخر پای فیلم نگه ندارند. اما این بار در "بردمن" شاهد یک درام_کمدی هستیم، البته نه از مدل کمدی ها مرسوم بلکه یک کمدی تلخ و سیاه که البته یک المان تکنیکی مضاف بر سری فیلم های قبلی (سه گانه مرگ) دارد، چیزی که قبل تر از "بردمن" در ایران اول بار در"ماهی و گربه" شهرام مکری دیده شده بود. جدای از بازی های تاخیری و تئاتری به شدت ضعیف، مکث های ناشیانه و کنار گذاشتن نمادها و نشانه های مغرضانه و سیاهی که فیلم ماهی و گربه دارد، مکری یک حرکت نویی را در سینمای ایران انجام داد و آن برداشت سکانس-پلان فیلم است، یعنی تمام فیلم یک برداشت طولانی و بدون کات بود. دوربین همراه بازیگر می شود و همین تماشاگر را در بطن داستان قرار می دهد. همین اتفاق با اغماض برای "بردمن" هم افتاده است. "بردمن" هم کات دارد هم ندارد! مخاطب اثر خاصی از تقطیع فیلم نمی بیند اما فیلم در زمان هایی مثل صحنه تاریک توی راهروها یا مکث کوتاه روی دیوار کات می خورد و دست کارگردان را بازتر می کند. اما این کات ها بخاطر این است که فیلم نیاز دارد تا از بندهای زمانی و مکانی خارج شود. هنر تدوین را به معماری سینما تعبیر کرده اند6 یعنی با کمک تدوین، فیلم ساز آن چه را که دقیقا می خواهد می تواند خلق کند. ایناریتو قبلا قوت خود در استفاده از تدوین را در "بابل" نشان داده بود اما مدل استفاده او در این فیلم متفاوت بود.

شروع فیلم -که از کلیت آن برداشت یک فیلم رئال می شود- با صحنه ای است از "ریگان"، بازیگر نقش اول فیلم (با بازی بی نقص و قابل تقدیر مایکل کیتون7) که به صورت معلق در هوا نشسته و با صدایی خیالی صحبت می کند! از همان اول تمام تصور قبلی مخاطب از بین می رود و هرچه جلوتر می رود تماشاگر مرزی بین واقعیت های داستان و رویاها و تخیلات ذهن "ریگان" نمی بیند. ریگان که در دهه 90 نقش یک ابرقهرمان از کمیک بوک ها را بازی می کرده حالا دوران شهرتش افول کرده و کینه ای نسبت به ابرقهرمانان کامپیوتری حال حاضر دارد و در تلاش است با اجرای یک تئاتر هنری در محله "برادوی"8 که معروفترین سالن های تئاتر جهان در آن قرار دارد شهرت خود را دوباره بازگرداند. ادامه داستان فراز و نشیب های او با دختر معتادش، زن سابقش، نامزدش، بازیگر نقش اول نمایش و... است که او را بین تخیلات ذهنی اش و واقعیات زندگی سوییچ می کند.

"بردمن" از همان اول تیغ بران نقد خود را به روی همه می کشد؛ سیستم مدیریت استودیو های سینمایی، مخاطب سینما، مردم، مدل زندگی ها، بازیگران شهرت یافته از طریق بلاک باستر9 های سینمایی، منتقدین کافه نشین و... .

سینمایی که از حالت به اصطلاح هنری خودش درآمده و محل نمایش بلاک باسترها شده، مخاطبانی که ذائقه آنها به سمت فیلم های اکشن متمایل شده و مردمی که تئاتر را به جای اینکه مستقیما نگاه کنند، از توی صفحه ی گوشی شان هنگام فیلمبرداری می بینند و دختری که به پدرش می گوید که تو حتی صفحه ی فیس بوک نداری، پس اصلا وجود نداری! شاید در وهله ی اول فیلم را با توجه به دم زدن از پوچی و کوبیدن شهرت اجباری و انزوای درونی زندگی مدرن بر سر تفکر مدرنیسم10 دانست. همچنین نشانی از تفکر دادائیسم11 در فیلم را آنجایی ببینیم که "ریگان" (به مانند "آندره برتون" و "فیلیپ سوپو" نویسندگانی که قصد خودکشی بعد از پرده ی اول نمایش خود را داشتند) تفنگ واقعی را روی سر خود می گیرد و شلیک می کند اما فلاکت و بدبختی به قدری در روایت فیلم پرداخت شده که حتی ریگان قادر به کشتن خود هم نیست. با توجه به این مقوله شاید بتوان این فیلم را صرفا زاییده ذهن ایناریتو تعریف کرد. اما آیا واقعیت فضای حال حاضر جامعه ی مدرن و پست مدرن چیزی غیر از این است که در بردمن مطرح می شود و در حد خودش به آن می تازد؟ جامعه ای که عنصر خیال به عنوان عاملی فزاینده و جلوبرنده را از دست داده و در دنیای بدون مرز زندگی می کند؛ دنیای واقعیت رویایی!!

تنها نکته ی حل نشده ی این معما مدل برخورد مدیریت هالیوود و آکادمی اسکار و جشنواره های معروف دیگر با این فیلم و کارگردان فیلم است. در جایی که این سیستم اجازه نقد خودش را به هیچ عنوان نمی دهد و با بایکوت کردن کارگردانانی مانند "کوبریک"12 و "کاپولا"13 و خیلی های دیگر که خط متفاوتی با سیاست های کلی هالیوود دارند آن ها را کنار می زنند، چطور یک کارگردان مکزیکی در جدال با فیلم دیگری (پسر بچگی14) که شاید به دلیل همراه بودن با فرهنگ تبلیغی غرب و هالیوود (زندگی در لحظه و دم غنیمتی) شانس بیشتری نیز برای بردن اسکار داشت، این جایزه را از آن خود می کند؟ چه دلیلی برای بها دادن به سینماگران مکزیکی در این سالها وجود دارد؟ چه چیزی را از قلم انداخته ایم؟

 

پایان

. الف


1-     Birdman: Or (The Unexpected Virtue of Ignorance) (2014)

2-     Alejandro Gonzalez Inarritu

3-     Amores Perros (2000)

4-     21 Grams (2003)

5-     Babel (2006)

6-     تعبیر شهید سید مرتضی آوینی در مقاله "مونتاژ به مثابه معماری سینما"

7-     Michael Keaton

8-     Broadway

9-     Blockbuster - به فیلم های عظیم و طولانی با صحنه های خارق العاده که درآمدهای بسیار بالا به همراه دارند گفته می شود.

10- Modernism

11- Dadaism

12- Stanley Kubrick

13- Francis Ford Coppola

14- Boyhood (2014)

 

پ.ن:
پراکنده اینور و آنور چیزهایی نوشته بود اما این شاید اولین نقدی باشد که به قصد چاپ در جایی نوشته ام/با تشکر از برادرم آقا امید

  • الف

تولید محصول «محتوا محور» جدا از نو بودن ایده اش، برای من خیلی از اولین ها را رقم زد؛

اولین پژوهش نسبتا جدی سینمایی

اولین حجم از مقاله(یا نریشن) که خودم نوشتم

اولین ضبط صدا در استودیو

اولین تدوین صدا

اولین تدوین تصویر

اولین ارائه سر کلاس های حوزه

و اولین بار که تکنولوژی به معنی واقعی کلمه دست مان را در حنا گذاشت. خدا لعنتش کند!


تجربه ای بود پر استرس ولی مهم و جالب که خیلی چیزها را یاد گرفتم و خیلی چیزها را تمرین کردم و دوباره فهمیدم که بیشتر باید مطالعه کنیم!


پ.ن:

با تشکر ویژه از محمد جواد

  • الف

جشنواره که فیلم را دیدم تا چند ساعت صدای خرد شدن جمجمه در سکانس اول در گوشم بود...

سیاه

آزاردهنده


ببین آش چقدر شور شده که "جناب وزیر" هم اعتراضشان گرفته!

منتقد مشهور (!) هم فرموده اند: اگه یه فیلم باشه تو ایران که من موافق توقیفش باشم، همین فیلم هستش!

  • الف

خارچی / جلو مرکز درمانی / روز

«هِیزل» که سرطان ریه دارد مشغول حرف زدن با «گاس» _که قبلا سرطان داشته_ است. گاس پاکت سیگار رو از جیبش در میاره، یه سیگار بین دو لب اش میذاره؛


هیزل: واقعا؟

گاس: چی؟

هیزل: فکر کردی کار باحالیه؟ همه چیز رو خراب کردی.

گاس: همه چی؟!

هیزل: آره، همه چی! آره، خیلی هم خوب بودی... خدای من! همیشه باید یه هامارتیا وجود داشته باشه. نه؟ و در مورد تو با وجود اینکه این سرطان وحشتناک رو داشتی هنوز هم دوست داری به شرکتی پول بدی که برات سرطان بیشتری درست کنه؟ بذار بهت بگم، اینکه نتونی نفس بکشی حس مزخرفیه!

گاس: هامارتیا؟

هیزل: یه اشتباه مرگبار

گاس: ... اشتباه مرگبار! میدونی، در واقع اینا رو تا روشن نکنی بهت آسیبی نمی رسونن. من هیچوقت سیگاری رو روشن نکردم. «این یه استعاره ست». تو اینی که باعث مرگت میشه رو بین لب هات میذاری اما هیچوقت بهش این قدرت رو نمیدی که تو ور بکشه... «یه استعاره».


چهره ی نسبتا خشن و عصبانی «هیزل» کم کم جایش را به لبخندی شیطنت آمیز از فهم یک موضوع جالب می دهد...


  • الف


- جنگل نمادی از مملکت که خاصیت هایی مثل دریدگی و وحشی گری در آن هست

- آدم های دروغگوی باقی مانده از نسل جنگ که شاید درباره خود جنگ هم دروغ می گویند

- آدم های نسل قبل که نسل بعدی خود را می کشند _انقلاب فرزندان خود را می خورد_ بی دلیل!

- جوانانی در خفقان که هیچ آزادی ای ندارند و پرواز کایت ها نماد رهایی آنهاست

- جوانانی که باید برای زنده ماندن و زندگی بترسند و بجنگند

...


این ها گذر چندثانیه ای از ذهن من بود بعد از دیدن «ماهی و گربه»، از درب خروج تا دم ماشین!
و فکر می کنم چه حالی دارند می کنند این جماعت برای خودشان با دست و پا کردن سینمای "هنر و تجربه" !
  • الف

می بینی؟! اصلا خیلی جسور است... توی سیاست سرک می کشد، توی اقتصاد هم. دیگر فرهنگ و روابط اجتماعی و خانواده و... را اصلا بیخیال! خودش را بزرگ و بزرگ تر جلوه می دهد. همه چیز را نقد می کند و همه را به سخره می گیرد حالا خودش و توابعش را مسخره نه ولی اگر به نقد هم بکشی چنان جنجال رسانه ای راه می اندازد که نپرس! همان که گفته بودم؛ «رسانه ای که نباید بیشتر از یک رسانه باشد!»



V for Vendetta 

(2005)

داخلی / تونل مترو

در حالی که V به سمت کریدی حرکت میکنه و همه مامورها رو میکشه و اون هم پشت سر هم بهش شلیک میکنه؛


کریدی: بمیر، بمیر، بمیر، چرا نمی میری؟

وی: پشت این نقاب چیزی بیشتر از یه جسم هست.

  پشت این نقاب یه آرمانِ آقای کریدی!

  "و آرمان ها ضد گلوله هستند..."

به ملتی شجاعت و جسارت می دهد و از دیگری غرور و عزت اش را می گیرد!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


قدرت اثر و عمق استراتژیک اش را می بینی؟


این روزهای لندن...



  • الف