در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با موضوع «سه شنبه ها» ثبت شده است

سه شنبه

صبح

پیامک

تسنیم/ حضرت آیت الله مهدوی کنی دقایقی پیش دار فانی را وداع گفت.

.

.

.

سه شنبه صبح و شب ندارد، از زمین و آسمان می بارد!

  • الف
سه شنبه یعنی اینکه صبح تا دم غروب همه چیز نرمال (=عادی) بگذرد و برود ولی چون سه شنبه است به خیر تمام نشود.
بروید بشینید توی «گیو» ، قاطی دود قابل تحمل و افراد متظاهر غیرقابل تحمل
بعد هم کلی گره ذهنی باز شود که؛
دلیل مرگ فلانی چی بوده
فلانی بچه ی فلانی
...
بعد هم مثل همیشه نا تمام و خسته تر و پشیمان تر از قبل خداحافظی کنید بروید!


حالا همه ی اینها را کنار بگذار، این سه شنبه اول پـایـیـز باشد!



پ.ن:
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (28/انفال)
  • الف

با تشکر ویژه از


واحد ینگه قلعه سفلا:

محمد امین


واحد سولدی:

محمد

امین

احسان

میلاد

محمدرضا

امیرحسین

رضا

و حمایت های معنوی ابوالفضل    :)


واحد تهران:

مهدی

مصطفا


و خانواده محترم رجبی    :)

  • الف

بیابان رو خیلی دوست دارم. مخصوصا شب هاش رو. بچه تر که بودم وقتی اطراف نطنز با بچه ها می رفتیم و صبح تا عصر تو بیابان هاش بازی و می کردیم اصلا حال دیگه ای داشتم. شب ها هم که روی پشت بوم زیر اون همه ستاره می خوابیدم حسی داشتم وهمناک. انگار اصلا اون موقع، اون لحظه اونجا نبودم...

این شب ها که دوباره بار خوردیم و آمده ایم دل بیابان و روستا وقتی بعد از نیمه شب تقویم به دست توی حیاط مدرسه راه میرم همون حال و هوا رو دارم. وقتی می شنیم یه گوشه و فکر میکنم. وقتی میشینیم با یکی حرف میزنیم. وقتی گریه می کنیم و می خندیم. این شب ها عجب شب هایی شده برای من...



پ.ن:

سه شنبه ها هم بعضی موقع ها میتونه خوب باشه! حتی سه شنبه ها!

  • الف

یه از مزخرفترین و رو اعصاب ترین کارهایی که باید بکنی برخورد با افراد مختلف _نا آشنا تا کمی آشنا_ به فراخور حال شون هست!

یعنی میخوای بری پیش فلانی یه چیزی هماهنگ کنه، یا فلانی یه مجوزی صادر کنه، یا فلانی یه راهنمایی ای بکنه، یا فلانی یه چکی رو امضا کنه، در کل یعنی کار و وظیفه شون رو انجام بدن باید باهاشون همراهی کنی. یعنی چی؟!

یعنی با جک مسخرشون بخندی، به تیکه های بعضا بی مزه شون بخندی، با تیکه همراهی شون کنی، حرف هاشون رو با حرف تایید کنی، بعضا انتقاداشون رو با سر تایید کنی، خاطراتشون رو از قدم زدن با ناصرالدین شاه تو سرسرای کاخ تا بیل زدن با بچه های جهاد توی سیستان در کنار امام بشنوی و در کل خودت نباشی تا کار راه بیافته!

همه اینا رو بذار یه طرف تازه این کار هم واسه خودت و شخصی نباشه!


پ.ن:

سه شنبه های مزخرف

  • الف
نزدیکای ظهر از پورسینا میام سر طالقانی تا با اتوبوس یا تاکسی برم تا زیر پل حافظ.
اتوبوس میاد و ترمز نکرده میپرم بالا. مرد میانسالی هم پشت سرم میاد و کنارم میشینه. نگاهم بهش میافته. خودم رو میخورم تا چیزی بهش نگم. بلند میشم و صندلی ام رو عوض میکنم... 


یاد نامه ها میافتم و اینکه یکی میتونه با این که اونقدر نزدیک بوده اینقدر راحت سقوط کنه...

پ.ن:
بعد میگید چرا میگم سه شنبه ها اینقدر روز مزخرفیه، بفرما!
  • الف