- ۱ نقطه
- ۲۵ مهر ۹۳
...
یک عمر دویدند و به جایی نرسیدند
آنان که به دستت نسپردند عنان را
بر عکس تو می گریم اگر با تو نباشم
تا خیس کنم حداقل نقش جهان را !
باورش سخت بود ولی چند وقت پیش خودش اومد دوباره پیشنهاد شروع یه کار مشترک رو داد.
گفت هرچی خوندی و نخوندی رو ول کن بیا باهم آوینی بخونیم!
یعنی برا اولین بار بود که من نرفتم به یکی پیشنهاد شروع یه کاری رو بدم!
.
.
الان چند وقتیه که داریم طرح زیر رو دنبال می کنیم؛
پ.ن:
این جمع هایمان اصالت دارد درست، حفظ شان هم واجب است درست.
اصلا میتونیم _ایشالا میکنیم_ و جلوی لغو رو تو جمع ها میگیریم قبول. ولی این جمع ها یه چسبی میخواد که آدم ها رو خیلی بهتر و فعال تر دور هم نگه داره؛ حالا یا یه آدم یا یه کار.
محمدرضا هم اینجا ازش نالیده و صاد (رحمة الله!) هم در اینجا بهتر و مبسوط تر به اون پرداخته.
بعد پ.ن:
ایده و کارهای خوبی با صادق و بقیه ریخته و اجرا می شود، خدا کمک کند و مستدام ان شاء الله. عجب برکاتی دارد همین گپ و گفت ها...
. . .
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
. . .
بسم الله