در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

در بدو انقلاب شهید «ترور» دادیم.

در جنگ نظامی شهید «ترور»دادیم.

در مقاطع و مناصب سیاسی شهید «ترور» دادیم.

در راستای اعتلای قدرت دفاعی شهید «ترور» دادیم.

در زمینه علمی و پیشرفت دانش کشور شهید «ترور» دادیم.


اما وقتی به جایی رسیدم که یه «انسان-رسانه» شاخص (با همان تعاریف خاص) به جمع شهدای ترور پیوست، اونجا بدونید که تازه دارید انقلاب تون رو صادر می کنید!

می دونی چرا ترور؟
چون ترور وقتی هست که کار دیگه ای برا متوقف کردن اون آدم نداشته باشن!



پ.ن:

داریم میشیم؟! عقبیم ها...

  • الف
«خطر زمانی هست که تو با چیزی پسر خاله بشی! تخریب چی زمانی مین تو دستش منفجر میشه که با مین پسرخاله بشه و باهاش عادی برخورد کنه! رسانه خطرناکترین مینی هست که من شناخته ام. اگه کار شما به جایی رسید که جلوی دوربین باید می رفتید خیلی مراقب باشید. تصور ما از مخاطب میلیونی اشتباه هست، در رسانه به چیزایی دقت می کنند و گیر میدن که باورتون نمیشه، پس مواظب باشید...»
در اشاره به اتفاق اخیر در یکی از برنامه های کودک


پ.ن:
تو همین حین یاد اون شب تو جشنواره که طبقه دوم سینما فلسطین با سید مهدی نشسته بودیم و اون خانم برای تهیه گزارش اومد و حرفایی که بعدش زدید افتادم.
  • الف

ما از همان هایی هستیم که «در سال 61ام هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده»ایم و البته در سال 1361 نیز همچنان در ذخایر تقدیر بودیم و خب «اکنون دراین دوران جاهلیت ثانی پای به سیاره زمین نهاده»ایم!

محرم که می شود ذکر «یا لیتنا...» می گیریم و یادی از شهدای جنگ و انقلاب که می شود باز هم می گوییم «یا لیتنا...»

منتظریم چون «که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه ی خون توست و انتظار می کشد تا زنجیر از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی».

پنج شنبه ای که گذشت هم بخاطر همان اتفاق تا شب «یا لیتنا...» در دل داشتم.

خنده دار نیست؟!

الان

زمان حال

همین نزدیکی ها

باز هم فقط «یا لیتنا...»؟

.

دیگه این ذکر رو نمیگم!



پ.ن:

حداقل میدونیم برا چی موندیم؟ کار درست رو می کنیم؟ کارمون رو درست میکنیم؟ بدهکاریم ها...

  • الف

در پاسخ مادر درباره اینکه برنامه ی بهشت زهراء(س) جمعه هاتون چی شد میگم که:

دبه هامون گم شدن، اتاق مون رو هم گرفتن، جاروها و شیلنگ و... رو جایی نداشتیم بذاریم، دیگه هماهنگ نشد بریم.»


برمیگردم توی اتاق، پشت لپ تاپ که نشسته ام فکر می کنم، واقعا گیر کار چهارتا دبه و جارو هست؟!

بی توفیق شده ایم... حیف جمعه ها.


                                         #شهیدشویی
  • الف

وسط جلسه کلاس بود که یکی از مسئولین آموزش آمد و پچ پچ کنان با استاد چیزی گفت و اجازه خواست تا پشت تریبون نکته ای بگوید.

برعکس همه جلسات این دفعه خیلی عقب تر نشسته بودیم اما با در هم شدن چهره استاد، مکالمه انجام شده قابل حدس تر شده بود. وقتی مسئول آموزش پشت تریبون تبریک و تسلیت گفت دیگه چیزی برای حدس زدن نمونده بود.

یکی از بچه های حوزه تو حلب شهید شده بود! خیلی ساده، خیلی بی حاشیه! (همین؟!)

استاد آهی کشید:

«اون زمان که ما شاگرد بودیم اساتیدمون می رفتن و شهید می شدن، حالا که جاها عوض اونایی که به اصطلاح شاگرد هستن _و در اصل استاد ما_ میرن و شهید میشن!»

.

.

حالا کمی از فضای آن زمان های مدرسه وقتی خبر شهادت یکی از رفقایشان را می آوردند برایم روشن شد...

  • الف

     سعید حجاریان
     معصومه ابتکار 
     عباس عبدی
     کمال تبریزی
     فروز رجایی فر
     علی‌اصغر زحمتکش
     محمد هاشمی اصفهانی
     اکبر رفان
     محمدرضا خاتمی
     محسن امین‌زاده
     رحمان دادمان
     شمس‌الدین وهابی
     وفا تابش
     محمد نعیمی‌پور
     حسین شیخ‌الاسلام
     احمد حسینی
     حسین کمالی
     محمد چمنی
     محمدعلی جعفری
     محمدحسین شریف زادگان
     محمدجواد مظفر
     مرحوم رحمان دادمان



یه دور این اسم ها رو نگاه کن، از بحث های و اون روز و حال امروز این آدم ها واسه خودت یه نتیجه بگیر!


  • الف

امروز ظهر یک عمل دارم.

کلا به مریضی و درمان و جراحی و... خیلی حس خاصی نداشته ام ولی این یکی طوری هست که خودم هم بدم میاد، چون زیادی حساس هستش!


صرفا اینکه دعا کنید

اگه هم برنگشتم حلالم کنید (شکلک چشمک!)


ب.ن:

الحمدلله زنده هستم و نفسی هم می آید.

  • الف

هوالحبیب

فیلم هفته

سورئالیسم واقعی

نگاهی به فیلم مرد پرنده ای1

 

ایناریتوی2 مکزیکی را قبل تر با فیلم هایی مثل "عشق سگی"3، "21 گرم"4 و "بابل"5 شناخته بودیم. فیلم هایی با داستان های نسبتا جدی که هیچوقت از ریتم نمی افتند اما شاید مخاطب عام را تا آخر پای فیلم نگه ندارند. اما این بار در "بردمن" شاهد یک درام_کمدی هستیم، البته نه از مدل کمدی ها مرسوم بلکه یک کمدی تلخ و سیاه که البته یک المان تکنیکی مضاف بر سری فیلم های قبلی (سه گانه مرگ) دارد، چیزی که قبل تر از "بردمن" در ایران اول بار در"ماهی و گربه" شهرام مکری دیده شده بود. جدای از بازی های تاخیری و تئاتری به شدت ضعیف، مکث های ناشیانه و کنار گذاشتن نمادها و نشانه های مغرضانه و سیاهی که فیلم ماهی و گربه دارد، مکری یک حرکت نویی را در سینمای ایران انجام داد و آن برداشت سکانس-پلان فیلم است، یعنی تمام فیلم یک برداشت طولانی و بدون کات بود. دوربین همراه بازیگر می شود و همین تماشاگر را در بطن داستان قرار می دهد. همین اتفاق با اغماض برای "بردمن" هم افتاده است. "بردمن" هم کات دارد هم ندارد! مخاطب اثر خاصی از تقطیع فیلم نمی بیند اما فیلم در زمان هایی مثل صحنه تاریک توی راهروها یا مکث کوتاه روی دیوار کات می خورد و دست کارگردان را بازتر می کند. اما این کات ها بخاطر این است که فیلم نیاز دارد تا از بندهای زمانی و مکانی خارج شود. هنر تدوین را به معماری سینما تعبیر کرده اند6 یعنی با کمک تدوین، فیلم ساز آن چه را که دقیقا می خواهد می تواند خلق کند. ایناریتو قبلا قوت خود در استفاده از تدوین را در "بابل" نشان داده بود اما مدل استفاده او در این فیلم متفاوت بود.

شروع فیلم -که از کلیت آن برداشت یک فیلم رئال می شود- با صحنه ای است از "ریگان"، بازیگر نقش اول فیلم (با بازی بی نقص و قابل تقدیر مایکل کیتون7) که به صورت معلق در هوا نشسته و با صدایی خیالی صحبت می کند! از همان اول تمام تصور قبلی مخاطب از بین می رود و هرچه جلوتر می رود تماشاگر مرزی بین واقعیت های داستان و رویاها و تخیلات ذهن "ریگان" نمی بیند. ریگان که در دهه 90 نقش یک ابرقهرمان از کمیک بوک ها را بازی می کرده حالا دوران شهرتش افول کرده و کینه ای نسبت به ابرقهرمانان کامپیوتری حال حاضر دارد و در تلاش است با اجرای یک تئاتر هنری در محله "برادوی"8 که معروفترین سالن های تئاتر جهان در آن قرار دارد شهرت خود را دوباره بازگرداند. ادامه داستان فراز و نشیب های او با دختر معتادش، زن سابقش، نامزدش، بازیگر نقش اول نمایش و... است که او را بین تخیلات ذهنی اش و واقعیات زندگی سوییچ می کند.

"بردمن" از همان اول تیغ بران نقد خود را به روی همه می کشد؛ سیستم مدیریت استودیو های سینمایی، مخاطب سینما، مردم، مدل زندگی ها، بازیگران شهرت یافته از طریق بلاک باستر9 های سینمایی، منتقدین کافه نشین و... .

سینمایی که از حالت به اصطلاح هنری خودش درآمده و محل نمایش بلاک باسترها شده، مخاطبانی که ذائقه آنها به سمت فیلم های اکشن متمایل شده و مردمی که تئاتر را به جای اینکه مستقیما نگاه کنند، از توی صفحه ی گوشی شان هنگام فیلمبرداری می بینند و دختری که به پدرش می گوید که تو حتی صفحه ی فیس بوک نداری، پس اصلا وجود نداری! شاید در وهله ی اول فیلم را با توجه به دم زدن از پوچی و کوبیدن شهرت اجباری و انزوای درونی زندگی مدرن بر سر تفکر مدرنیسم10 دانست. همچنین نشانی از تفکر دادائیسم11 در فیلم را آنجایی ببینیم که "ریگان" (به مانند "آندره برتون" و "فیلیپ سوپو" نویسندگانی که قصد خودکشی بعد از پرده ی اول نمایش خود را داشتند) تفنگ واقعی را روی سر خود می گیرد و شلیک می کند اما فلاکت و بدبختی به قدری در روایت فیلم پرداخت شده که حتی ریگان قادر به کشتن خود هم نیست. با توجه به این مقوله شاید بتوان این فیلم را صرفا زاییده ذهن ایناریتو تعریف کرد. اما آیا واقعیت فضای حال حاضر جامعه ی مدرن و پست مدرن چیزی غیر از این است که در بردمن مطرح می شود و در حد خودش به آن می تازد؟ جامعه ای که عنصر خیال به عنوان عاملی فزاینده و جلوبرنده را از دست داده و در دنیای بدون مرز زندگی می کند؛ دنیای واقعیت رویایی!!

تنها نکته ی حل نشده ی این معما مدل برخورد مدیریت هالیوود و آکادمی اسکار و جشنواره های معروف دیگر با این فیلم و کارگردان فیلم است. در جایی که این سیستم اجازه نقد خودش را به هیچ عنوان نمی دهد و با بایکوت کردن کارگردانانی مانند "کوبریک"12 و "کاپولا"13 و خیلی های دیگر که خط متفاوتی با سیاست های کلی هالیوود دارند آن ها را کنار می زنند، چطور یک کارگردان مکزیکی در جدال با فیلم دیگری (پسر بچگی14) که شاید به دلیل همراه بودن با فرهنگ تبلیغی غرب و هالیوود (زندگی در لحظه و دم غنیمتی) شانس بیشتری نیز برای بردن اسکار داشت، این جایزه را از آن خود می کند؟ چه دلیلی برای بها دادن به سینماگران مکزیکی در این سالها وجود دارد؟ چه چیزی را از قلم انداخته ایم؟

 

پایان

. الف


1-     Birdman: Or (The Unexpected Virtue of Ignorance) (2014)

2-     Alejandro Gonzalez Inarritu

3-     Amores Perros (2000)

4-     21 Grams (2003)

5-     Babel (2006)

6-     تعبیر شهید سید مرتضی آوینی در مقاله "مونتاژ به مثابه معماری سینما"

7-     Michael Keaton

8-     Broadway

9-     Blockbuster - به فیلم های عظیم و طولانی با صحنه های خارق العاده که درآمدهای بسیار بالا به همراه دارند گفته می شود.

10- Modernism

11- Dadaism

12- Stanley Kubrick

13- Francis Ford Coppola

14- Boyhood (2014)

 

پ.ن:
پراکنده اینور و آنور چیزهایی نوشته بود اما این شاید اولین نقدی باشد که به قصد چاپ در جایی نوشته ام/با تشکر از برادرم آقا امید

  • الف

ظهر آن روز در دفتر سید داشت درباره پروژه ی تا آخر سال حرف هایی می زد: «مهاجرین افغان»

راستش رو بخوام بگم تا حالا خیلی حس همدردی خاصی با این برادران افغان مون نداشتم، شاید به دلیل دوری از مسئله و فضا یا شاید به هر دلیلی دیگری.

تا اینکه عصر همان روز بعد از صحبت های سید برای کمک در جابجایی یک سری وسیله مجبور به طی کردن مسیر 45دقیقه ای با «قدیر» شدم. طبیعتا سنگینی فضا اگر چیزی نمی گفتم بیشتر می شد چون باز کردن سر صحبت برای او سخت تر بود.

با اینکه اهل کدوم استان و ایالت و... هستید شروع کردم. نزدیک مزار شریف زندگی می کرد. داستان دیپلمات های ایرانی سفارت مزار را براش تعریف کردم، چیز های شنیده بود، بیشتر توضیح دادم و بحث به امنیت و طالبان و.. رسید. اینکه ایران هیچ فاکتور نداشته باشد این برایش بس است، امنیت.

میگفت به خاطر همین است که شغلی نیست. بخاطر عدم امنیت و حضور آمریکا! هرچی بیشت صحبت می کرد روحیه استکبارستیزی اش برایم بیشتر روشن می شد. حالا با فضایی آشنا شده بود که شاید نمونه اش رو بیشتر توی جمع بچه حزب اللهی ها دیده بودم...


خدا شر مستکبرین عالم را از سر مستضعفین و مردم جهان کم کند، بگو آمین!

  • الف

طبق روال سالهای قبل ام سه روز آخر دهه را همان جای قبلی بودم.

داشتم راه می رفتم که آسید علی را دیدم، بعد کسی آمد و دستمان را گرفت و سر سینی برنج نشاند تا پاک کنیم!

بعد آن داشتیم در باغ دانشگاه گپ می زدیم. این چند وقته با هر کسی پیرامون این موضوعی خاص صحبت کرده ام قسمتی از پازل ذهنی من را تکمیل کرده بنا به اقتضاء و عجب صحبت های کمک کننده و خوبی بود امشب.

بعد آن هم هیات هنر.


شب عاشورایی این طور گذشت...

  • الف