هوالحبیب
فیلم هفته
سورئالیسم واقعی
نگاهی به فیلم مرد پرنده ای1
ایناریتوی2 مکزیکی را قبل تر با فیلم هایی
مثل "عشق سگی"3، "21 گرم"4 و
"بابل"5 شناخته بودیم. فیلم هایی با داستان های نسبتا جدی که هیچوقت از ریتم نمی افتند اما شاید مخاطب عام را تا آخر پای فیلم نگه ندارند.
اما این بار در "بردمن" شاهد یک درام_کمدی هستیم، البته نه از
مدل کمدی ها مرسوم بلکه یک کمدی تلخ و سیاه که البته یک المان تکنیکی مضاف بر سری
فیلم های قبلی (سه گانه مرگ) دارد، چیزی که قبل تر از "بردمن" در ایران اول
بار در"ماهی و گربه" شهرام مکری دیده شده بود. جدای از بازی های تاخیری
و تئاتری به شدت ضعیف، مکث های ناشیانه و کنار گذاشتن نمادها و نشانه های مغرضانه
و سیاهی که فیلم ماهی و گربه دارد، مکری یک حرکت نویی را در سینمای ایران انجام
داد و آن برداشت سکانس-پلان فیلم است، یعنی تمام فیلم یک برداشت طولانی و
بدون کات بود. دوربین همراه بازیگر می شود و همین تماشاگر را در بطن داستان قرار
می دهد. همین اتفاق با اغماض برای "بردمن" هم افتاده است.
"بردمن" هم کات دارد هم ندارد! مخاطب اثر خاصی از تقطیع فیلم نمی بیند
اما فیلم در زمان هایی مثل صحنه تاریک توی راهروها یا مکث کوتاه روی دیوار کات می خورد
و دست کارگردان را بازتر می کند. اما این کات ها بخاطر این است که فیلم نیاز دارد
تا از بندهای زمانی و مکانی خارج شود. هنر تدوین را به معماری سینما تعبیر کرده اند6 یعنی با کمک تدوین، فیلم ساز آن چه را که دقیقا می خواهد می تواند
خلق کند. ایناریتو قبلا قوت خود در استفاده از تدوین را در "بابل" نشان
داده بود اما مدل استفاده او در این فیلم متفاوت بود.
شروع فیلم -که از کلیت آن برداشت یک فیلم رئال می شود- با
صحنه ای است از "ریگان"، بازیگر نقش اول فیلم (با بازی بی نقص و
قابل تقدیر مایکل کیتون7) که به صورت معلق در هوا نشسته و با صدایی خیالی صحبت می کند! از
همان اول تمام تصور قبلی مخاطب از بین می رود و هرچه جلوتر می رود تماشاگر مرزی
بین واقعیت های داستان و رویاها و تخیلات ذهن "ریگان" نمی بیند. ریگان
که در دهه 90 نقش یک ابرقهرمان از کمیک بوک ها را بازی می کرده حالا دوران شهرتش
افول کرده و کینه ای نسبت به ابرقهرمانان کامپیوتری حال حاضر دارد و در تلاش است
با اجرای یک تئاتر هنری در محله "برادوی"8 که معروفترین سالن
های تئاتر جهان در آن قرار دارد شهرت خود را دوباره بازگرداند. ادامه داستان فراز
و نشیب های او با دختر معتادش، زن سابقش، نامزدش، بازیگر نقش اول نمایش و... است
که او را بین تخیلات ذهنی اش و واقعیات زندگی سوییچ می کند.
"بردمن" از همان اول تیغ بران نقد خود را به روی
همه می کشد؛ سیستم مدیریت استودیو های سینمایی، مخاطب سینما، مردم، مدل زندگی ها،
بازیگران شهرت یافته از طریق بلاک باستر9 های سینمایی،
منتقدین کافه نشین و... .
سینمایی که از حالت به اصطلاح هنری خودش درآمده و محل نمایش
بلاک باسترها شده، مخاطبانی که ذائقه آنها به سمت فیلم های اکشن متمایل شده و
مردمی که تئاتر را به جای اینکه مستقیما نگاه کنند، از توی صفحه ی گوشی شان هنگام
فیلمبرداری می بینند و دختری که به پدرش می گوید که تو حتی صفحه ی فیس بوک نداری،
پس اصلا وجود نداری! شاید در وهله ی اول فیلم را با توجه به دم زدن از پوچی و کوبیدن
شهرت اجباری و انزوای درونی زندگی مدرن بر سر تفکر مدرنیسم10 دانست.
همچنین نشانی از تفکر دادائیسم11 در فیلم را
آنجایی ببینیم که "ریگان" (به مانند "آندره برتون" و "فیلیپ
سوپو" نویسندگانی که قصد خودکشی بعد از پرده ی اول نمایش خود را داشتند) تفنگ
واقعی را روی سر خود می گیرد و شلیک می کند اما فلاکت و بدبختی به قدری در روایت
فیلم پرداخت شده که حتی ریگان قادر به کشتن خود هم نیست. با توجه به این مقوله
شاید بتوان این فیلم را صرفا زاییده ذهن ایناریتو تعریف کرد. اما آیا واقعیت فضای
حال حاضر جامعه ی مدرن و پست مدرن چیزی غیر از این است که در بردمن مطرح می شود و
در حد خودش به آن می تازد؟ جامعه ای که عنصر خیال به عنوان عاملی فزاینده و
جلوبرنده را از دست داده و در دنیای بدون مرز زندگی می کند؛ دنیای واقعیت
رویایی!!
تنها نکته ی حل نشده ی این معما مدل برخورد مدیریت هالیوود
و آکادمی اسکار و جشنواره های معروف دیگر با این فیلم و کارگردان فیلم است. در
جایی که این سیستم اجازه نقد خودش را به هیچ عنوان نمی دهد و با بایکوت کردن
کارگردانانی مانند "کوبریک"12 و "کاپولا"13 و خیلی های دیگر که خط متفاوتی با سیاست های کلی هالیوود دارند آن
ها را کنار می زنند، چطور یک کارگردان مکزیکی در جدال با فیلم دیگری (پسر بچگی14) که شاید به دلیل همراه بودن با فرهنگ تبلیغی غرب و هالیوود (زندگی
در لحظه و دم غنیمتی) شانس بیشتری نیز برای بردن اسکار داشت، این جایزه را از
آن خود می کند؟ چه دلیلی برای بها دادن به سینماگران مکزیکی در این سالها وجود
دارد؟ چه چیزی را از قلم انداخته ایم؟
پایان
. الف
1- Birdman: Or (The
Unexpected Virtue of Ignorance) (2014)
2- Alejandro Gonzalez
Inarritu
3- Amores Perros (2000)
4-
21 Grams (2003)
5- Babel (2006)
6- تعبیر شهید سید مرتضی آوینی در مقاله "مونتاژ به مثابه معماری سینما"
7- Michael Keaton
8- Broadway
9- Blockbuster - به فیلم های عظیم و طولانی با صحنه های خارق العاده که درآمدهای
بسیار بالا به همراه دارند گفته می شود.
10- Modernism
11- Dadaism
12- Stanley Kubrick
13- Francis Ford Coppola
14- Boyhood (2014)
پ.ن:
پراکنده اینور و آنور چیزهایی نوشته بود اما این شاید اولین نقدی باشد که به قصد چاپ در جایی نوشته ام/با تشکر از برادرم آقا امید