در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم...
طبقه بندی موضوعی

دست خودم که نیست!
هر چقدر هم تلاش کنم که نشه، میشه...
حس پسر بچه ای که...
.
.
.
.
چقدر نوشتن از این چیزها سخت شده!
گفتنش به تو که هیچ!




پ.ن:
"Boyhood"
  • الف

جملات زیر بازخورد (ری اکشن) یک جمع خاص نسبت به یک متن جدی و توصیه ای است؛


   - .....

  - سلام، کلیت حرفت رو فهمیدم... ولی جزئیاتش رو نه! جملاتت سر و ته نداره چرا؟

   - (هنوز ندیده!)

   - خرج داره!

 - سلام ، ممنون که گفتی. ولی چرا "....." ،مگه دانشگاه امام صادقه (ع) هست؟!        :)

   - (.....)

   - یا علی/کی رفتی خواستگاری نامرد به ما نگفتی؟

   - ها ها

   - رفتی خواستگاری؟!

   - آورین، حالا مشکل اون بنده خدا چی بوده؟

  • الف

می بینی؟! اصلا خیلی جسور است... توی سیاست سرک می کشد، توی اقتصاد هم. دیگر فرهنگ و روابط اجتماعی و خانواده و... را اصلا بیخیال! خودش را بزرگ و بزرگ تر جلوه می دهد. همه چیز را نقد می کند و همه را به سخره می گیرد حالا خودش و توابعش را مسخره نه ولی اگر به نقد هم بکشی چنان جنجال رسانه ای راه می اندازد که نپرس! همان که گفته بودم؛ «رسانه ای که نباید بیشتر از یک رسانه باشد!»



V for Vendetta 

(2005)

داخلی / تونل مترو

در حالی که V به سمت کریدی حرکت میکنه و همه مامورها رو میکشه و اون هم پشت سر هم بهش شلیک میکنه؛


کریدی: بمیر، بمیر، بمیر، چرا نمی میری؟

وی: پشت این نقاب چیزی بیشتر از یه جسم هست.

  پشت این نقاب یه آرمانِ آقای کریدی!

  "و آرمان ها ضد گلوله هستند..."

به ملتی شجاعت و جسارت می دهد و از دیگری غرور و عزت اش را می گیرد!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


قدرت اثر و عمق استراتژیک اش را می بینی؟


این روزهای لندن...



  • الف
دیروز از ظهر تا طرفای 9 کلاس داشتم و بعدش هم که رفتیم «هیات دانشگاه هنر» تا طرفای 12! بماند که چقدر به دلم نشست...
صبح هم 7 صبح جلسه داریم سمت پل چوبی!
به زور بلند شدم و زدم بیرون منتظر تاکسی... زانتیا جلو پام ترمز زد و سوار شدم... اینقدر سرد بود که وقتی سوار شدم فهمیدم زانتیاست.. تا سر آزادی رسیدم دست تو جییبم کردم که کرایه رو بدم... گفت التماس دعا، دوباره برگشت و گفت خیلی ممنون میشم اگه دعا کنید... خیلی مشتی بود!

تا سر جیحون نم پیاده اومدم دنبال موتور؛
  - تا پول چوبی 6 هزار تومن میری؟
  - یه چی بذار روش بریم
  - نه دیگه همون 6 تومن
  - بیا بشین بریم، بشین
یعنی اینجوری که من موتور گرفتم این یه ماهه چارتر مشهد_تهران گیرم نیومده!

بعد جلسه زدم بیرون، سوار تاکسی شدم، وسطای راه دست کردم جیبم دیدم فقط 500 تومن دارم... با شرمندگی به راننده گفتم من یادم رفت از عابر بانک پول بگیرم... من رو یه جا در حد 500 پیاده کن... گفت این چه حرفیه، پیش میاد بالاخره! تا آخر مسیرم رسوندتم... خیلی مشتی بود!




پ.ن:
شروع تگ #مشتی گری ، حاصله از منبر حاجی پناهیان ، دانشگاه هنر
  • الف

دشمن 61 / دشمن 93

 

شب عاشورا:

 

 

 

عصر عاشورا:

 

 

 

 

پ.ن:

اینجا هیات انقلابه!

 
  • الف

قبل غروب سه شنبه؛

دیگر نمیدانم به کدام داغ گریه کنم...

دیگر نمیدانم به کدام داغ عباس گریه کنم...

نمیدانم

  • الف

...وَکُنْ لى عَلَى الاْعْداَّءِ ناصِراً وَعَلَى الْمَخازى وَالْعُیُوبِ ساتِراً وَمِنَ الْبَلاَّءِ و اقِیاً
...و مرا در پیروزى بر دشمنان یارى کنى و رسوائیها و عیوبم را بپوشانى و از بلا محافظتم کنى

وَعَنِ الْمَعاصى عاصِماً بِرَاءْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
و از گناهان نگاهم دارى به مهر و رحمتت اى مهربانترین مهربانان


مناجات شاکین

  • الف
بعد نوشت:
 

من : یه خبرایی درباره آقا وحید شنیدم، درسته؟

سید : مثلا چی؟
من : یعنی اونجا بی در و پیکرتر شد؟ الان تو رئیسی؟  :)
سید :      (:
 
 
 
 
قبل نوشت:
مرگ بر آمریکا 93
حاج صادق آهنگران
داغ داغ ، کار بچه های دفتر
 
 
 
  • الف
  • الف

«...اگر کسی بینگارد که جدایی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر ، دراشتباه است. بیاید و ببیند که اینجا نیز، نیم قرنی پس از حجه الوداع ، همان انگار باطل حاکم است . حکام جور را در همه طول تاریخ چاره ای نیست جز آنکه داعیه دار این اندیشه باشند، اگر نه ، مردم فطرتاً پیشوایان دین را به حکومت می پذیرند و حق هم همین است . اما در اینجا نکته ظریف دیگری نیز هست. ظاهرِ دین ، منفکّ ازحقیقت آن ،هرگز ابا ندارد که با کفر و شرک نیز جمع شود و اصلاً وقتی که دین از باطن خویش جدا شود، لاجرم به راهی اینچنین خواهد رفت.»


سیدنالشهید آوینی

فتح خون

  • الف