- ۰ نقطه
- ۰۷ مهر ۹۶
کاش می شد شعر روز رفاقت را می گذاشتیم؛
«شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیافتد...»
.
.
به یاد کل روزهای پیش دانشگاهی
به یاد مسیر هر شب، ایستگاه متروی وردآورد
به یاد اون شب و خاموش کردن های ماشین توی انتهای همت و یک لیوان آب بجای سحری...
- گریه هم مثل باران ضروری است / غصه از دل زدودن بهانه +
جواب دادم: راه رفتن، شعر خواندن تا مترو / جشنواره عمار بهانه...
پ.ن:
دقیقا نیمه های اول دی ماه هر سال یک اتفاق خوبِ خاص داشته؛
چه آن چهارشنبه چند سال قبل
چه پنج شنبه ی همین اواخر
یا آن سه شنبه خیلی دور
...
یک عمر دویدند و به جایی نرسیدند
آنان که به دستت نسپردند عنان را
بر عکس تو می گریم اگر با تو نباشم
تا خیس کنم حداقل نقش جهان را !
تو:
...
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود
. . .
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
. . .